Thursday, July 12, 2007

Death makes angels of us all


هیستوری اکسپلور رو بالا و پایین
می خوام وبلاگ بخونم
کمن
فکر می کنم چی شد که شدم خواننده ی اینا
فکر می کنم چه فرق زیاد داره مدلاشون با قبلیا .. خیلی قبلیا
جز چندنفر زنده که همیشه بودن، بی دسته بندی، راسته ی آدم حسابیا
یه سری وبلاگ بود اما ، یه سری آدم که زمان و مکان و حرف خاصی برای گفتن نداشتن .. یا شایدم فقط حرفه رو داشتن
صد سال پیش بود که آقای پیر مستند می گفت عکس خوب اینا رو داره،
، و حالا می خوام هزارسال استنادی نباشد و بی زمان و مکان و خاموش


شاید چون پنج حرفیه یادم مونده اسمش
وا می شه و چه خوب که بلاگ رولینگ نبوده و لینکا هستن
کلیک
بعضیاشونو که از خیلی پیش
بعضیاشونو تو خیلی پیش، بیشتر واسه فوضولی .. سردراوردن ِ از روابط
سه سال .. چهارسال .. چه تاریخای دوری .. فقط صفحه ها رو باز می کنم و چندتایی از کلمه ها .. بی هیچ تماسی، که قطر گردوغبار" گذشتن" رو حالیم کنه
اونم باز می کنم، که از شهوتش به آینده نوشته، فکر می کردی آیندت انقدر کم باشه؟ سه سال هم کمتر
می دونی.. گاهی دلم می گیره، نه وقتی که مامان آخرشم طاقت نیاورد و روزنامهه رو که اشک خودشو دراورده بود و قایمش کرده بود داد دستم و من به جای توجه به عکس گنده ی تو، بیشتر حواسم پی این بود که اس ام اسه برسه که ببینم آقا غریبهه با کی عروسی کرده یهویی، بعدم چارتا فحش بار خبرنگارای حوادث کردم و همین .. یه کمم دلم واسه میم سوخت، چه همه ساله که دلم واسه میم می سوزه و دلم می خواست می دیدمش و می گفتم که همه ی حق ها رو می دادم به اون من.. گاهی دلم می گیره، آبی آسمون رو که می بینم مثلا و می دونم که تو دیگه نمی بینیش .. یا بارون، من که هیچ خاطره ی خیسی ندارم از تو، شایدم چندشت می شد اصلا

پنج شنبه ی دیگه مهمونی، دارم فکر می کنم کیا ممکنه باشن، کیا هستن که باشن
لبمو کج می کنم و می گم نون .. هیچ وقت نفهمیدم سر چی ما با هم خوب نیستیم
اون موقع اما نه خوب بودیم، نه بد .. که من فکر کردم حالا که میزبانه چه گهم من اگه بگم دوستت ارزونی خودت
و پلیور قهوه ای تو هوار شد روی سرم و نذاشت نفس بکشم تا آخر شب
آقایه قطره پیغام اشتیاق دیداری داده، ببینمش و بگه چه خبر و من می گم تو مُردی
مگه اونهمه پدر همشونو در نیاوردم اون روزا که برو با هم اکسپرینس خودت ِ تو رو روزی صدبار با صدای لج، تکرار می کردم
..
می خواستم وبلاگ بخونم، باز هوار شدی رو سرم
آدمایی که سر می زنن اینجا کم شدن و این خوبه .. بی ربط می نویسم، بی ربط تر، مثل قدیمام

2 comments:

Sir Hermes said...

راست می گویید. در جهت کاهش حرص خورده گی جنابعالی، قضیه اصلاح گردید.ـ

Anonymous said...

che birabt o che ba rabt khoob mikoni ke minevisi.....
man ke harchi inja tahvil bedi mikhoonam.......az sardargomi o parishoonish khosham miyad.