Thursday, June 25, 2009

نه عادلانه نه زیبا بود جهان

توی دنیای بهتری زندگی اگر می‌کردیم، دنیای فیلم‌های هالیوودی فی‌المثل، مجموعه‌ی عالیِ من را، به دلیلِ مغایرتِ با شئونات یا سخره‌گرفتنِ مقدسات یا هر بهانه‌ی دیگر سانسور نمی‌کردند تا برنده‌ی آن مسابقه‌ی لعنتی باشد با آن اسمِ مضحکش، بعد جایزه‌ام می‌شد بی‌ینالِ شهرِ کانال‌ها... بعد من همه‌چیز را، همه‌ی هیجان‌انگیزی‌های هنری را، تمامِ عشق‌های لحظه‌ای را که می‌گویند خیابان‌های کشورِ چکمه‌ای مملوشان، رها می‌کردم، می‌رفتم استانِ دوبندِ انگشتِ کوچک آن‌ورتر، آندر دِ توسکان‌ سان، پیِ او

توی دنیای فیلم‌های هالیوودی، وقتی که من با مشقتِ زیاد (به ترکستان رسیدن‌های من را می‌دانید؟)، خودم را می‌رساندم به جایی که ایشان، حتی اگر که سرش گرمِ کیارایی، سیلویایی، کلودیایی..، ناگهان یک مارچلو از آسمان می‌افتاد پایین، برای خودِ خودِ من.. بعد لست لاینِ من هم می‌شد
Unthinkably good things can happen even late in the game. It's such a surprise.


توی دنیای واقعی‌، من این‌سوی زمینم، در قفسِ سوزانم؛ او آن‌سو در بهشتِ تصوراتِ من، اما نه کام‌گیرِ شرایط، که با دلش اینجا، هم‌پای ما، ترسان