Tuesday, February 22, 2005

شايد پست قبلي بود كه كشاندم آن جا
بعد از مدت ها..
يا طبق سنت هوا كه خوب مي شود و حياط پُر
مي زنيم بيرون ما

فرود در دود

نگاه ها كه مي گردند با تو
در فاصله ي دورترين صندلي تا در حياط
را دوست ندارم ،
مرد ميز بغل را كه آخر دادم را درمياورد
كه نگاهت را درويش كن را هم ؛
پيرمردهاي مهربان را اما دوست مي گيرم
كه انقدر صميمي اند و احوالپرس
كه شك برم مي دارد مشتري دائمم / بوده ام
و اينكه اين بار نمي فرستندمان آن پشت با وجود موجود نبودن ذكورات
و اصرار براي ماندن !
فنجان ها هم تغيير كرده بود و چيزهاي ديگري هم ،
يك جورهايي كثيفي قبل ترها بيشتر مي نشست به دلم..
شانس هم نداشتنش ثابت مي شود باز
شبه دلار فروش هاي جمهوري كه ميز بغل را اشغال كنند
به جاي دوستان فرهيخته!!

توهم مي زند كه دود را كه مي دهد بيرون
ابهت زن هاي فيلم هاي تا پنجاه را مي گيرد
يا جوجه روشنفكرهاي شصت، هفتادي را
يا لوندي دخترهاي امروزي..
اما ترس برم مي دارد كه نهايتا شبيه
چهره ي سيلويا فن هاردن بشود كه اتو ديكس نقشش كرده به سال 1926
كه من نمي دانم كه بوده
اما هيچ جذابيتي نمي بينم براي اايجاد شباهت با او..

آبت را بخور بچه
اين انگشت ها را بويناك نمي خواهم
هر قدر هم كه تصوير زيبايي بسازد لب با دود
يا استوانه ي سفيد با كشيدگي انگشتان؛

گلوم مي سوزد

No comments: