Saturday, March 05, 2005

زنگ مي خوره..
اگر تو نباشي؟
پس كي؟
اما تو نبايد اينجا باشي
پس كي؟
مي ترسم
زنگ مي خوره
حالا كه كلمات انقدر همراهند با اين هواي باراني
اين شك از كجا آمده؟
لعنت
لعنت
ـ اين دستگاه جز نوشتن كاربردهاي ديگه اي هم داره
من استفاده نكردم اما ،
گذاشتم تا پر شوم از شك
تلخي..
زنگ مي خوره
مي ترسم؟
مي ترسم.
از مضحكه ي ديگران بودن
يا ناراستي حرفات؟ يا ناراستي خودت؟
زنگ مي خوره
..
سكوت
صداي تو
اطمينان صدات آرامم مي كند
يا حضورت؟
بودن تو ،
تو بودن تو
صدات گم مي شود توي هواي باران زده

ـ مواظب خودت باش
پناه مي برم به حروف باز..
تو را با صدا شناختم ، به خاطر صدا؛
حالا گمي توي حروف
اين دكمه هاي كوچك
كه وصلمان مي كند
وصل؟؟

حروف نمي مانند
حافظه ي دستگاه جا ندارد براي يادگارهاي كل زندگي
حافظه ي من؟

به ياد دوستي هاي نوجواني
تو هم مي شوي از اصحاب حروف
تصوير چشمهات پس؟
يا صدا؟
مي ماني در خاطرم؟
نقشت را مانا مي خواهم
حتي اگر جاش درد بگيرد
يا خون بزند بيرون
ثبت كن خودت را..
خودت را روي من ثبت كن

No comments: