از اونجایی که تعداد بیرون رفتنام تو فصل گرم انگشت شماره
مجبورم بنویسم که یادم نره
خوندنش توصیه نمی شه
پس لعنت به کسی که بخونه و از ذهنش بگذره چقدر لوس
چهارشنبه بی خیال فعالیت فرهنگی
قهوه ای می شویم
پنجشنبه محبوب شده بودم
اما تعطیلات آخر هفته مختص خونواده ست
جمعه زیاد هم مایل نبودم برم کنسرت فیه مافیه
درواقع تو رودربایستی ـ چقدر از دیکته ی این کلمه بدم میاد ! ـ
حرف پول هم که درتی تاکه و از من بر نمی آد
بیلیط مهمان چنین کنسرتی هم که .. تازه خواهره هم با غرولند اومد
که می خوام کافه نشینی کنم و با پسرجونام معاشرت کنم و..
با غر وارد کافه ی نیاورون شدم که دیدم اه ! نمایشگاه این آقا آشناهه هست
ـ من کاراشو دوست داشتم ، برید ببینید ـ
دوستای دبیرستانم هم رویت شدند و ایام خوش شد
گرچه من بین سالن و کافه آویزون بودم
یه پسره بامزه ایم بود که به خواهره ما چشم داشت و مام که بی غیرت
هی اصرار که برو بشین سر میزش ! و اینجور وقتاست که آدم عاقل مشخص می شه
و انگار قرار نیست من بینشون باشم
توی سالن پسره یه صندلی با من فاصله داشت و وسط وول وول خوردنام بوی علف و عرق بود که می زد زیر دماغم
ـ یه جا که رفت بیرون رفتم نشستم سرجاش و بغل دستیشو نجات دادم
بیچاره انقدر مستاصل بود که حاضر بود کلیکای ترسناکه منو با لذت پذیرا باشه
اما من خیلی نگران نزدیک شدن آقاهه به این دختر بچم بودم ـ
بعد هم که شیشه ی ابسولوتشو که خواهره تو کافه دیده بود در اورد و قلپ قلپ
بعد هم که شروع کرد به هدبنگ ـ موزیکشون اصلا تهییج کننده نبود ـ
و آدم ها فقط خیره به اون
من هی یاد سعدآباد افتادم که به خاطر چنین رفتارهایی دیگه توش کنسرت برگذار نمی شه
یا یه کنسرت تو حیاط همین فرهنگسرا که وسطش جمعش کردن
و یکهو دلم چقدر چقدر گرفت
بعدتر یادم افتاد قبلا هم چنین صحنه ای رو دیدم ، در خلوت
چقدر نابودی آدما دردناکه
عکاسیم رو کردم و تمام مدت داشتم فکر می کردم میزان خوبی نوازنده توی عکسها کاملا بارزه
یعنی اگه من به نوازنده اعتقاد داشته باشم نمی تونم ازش عکس بد بگیرم
و اگه به نظرم نوازنده ی خوبی نیاد باید جون بکنم تا ازش عکس مورد نظرمو بگیرم
ـ آخرشم فهمیدم یه گند بزرگ زدم که حاضر به اعترافش نیستم ـ
بعد کنسرت پسره گفت که اهورامزدا خداست
که همه چیز زیر نظر اونه ، نفت ، مواد مخدر ..
که من شمارمو بهش بدم
بعد من فقط خودمو رسوندم بالا و لرزیدم لرزیدم
کلی آشنای هیجان انگیز دیدم
کلی دختر جذاب رنگ رنگ دامن چین چین
نمایشگاه آقاهه رو با کمک دوستاش به ابتذال کشوندیم
مغزم هم که تعطیل و جفنگ بود که صادر می شد از من و انگار همچنان هم ادامه داره
.. شنبه رفتیم کنسرت صد و
مجبورم بنویسم که یادم نره
خوندنش توصیه نمی شه
پس لعنت به کسی که بخونه و از ذهنش بگذره چقدر لوس
چهارشنبه بی خیال فعالیت فرهنگی
قهوه ای می شویم
پنجشنبه محبوب شده بودم
اما تعطیلات آخر هفته مختص خونواده ست
جمعه زیاد هم مایل نبودم برم کنسرت فیه مافیه
درواقع تو رودربایستی ـ چقدر از دیکته ی این کلمه بدم میاد ! ـ
حرف پول هم که درتی تاکه و از من بر نمی آد
بیلیط مهمان چنین کنسرتی هم که .. تازه خواهره هم با غرولند اومد
که می خوام کافه نشینی کنم و با پسرجونام معاشرت کنم و..
با غر وارد کافه ی نیاورون شدم که دیدم اه ! نمایشگاه این آقا آشناهه هست
ـ من کاراشو دوست داشتم ، برید ببینید ـ
دوستای دبیرستانم هم رویت شدند و ایام خوش شد
گرچه من بین سالن و کافه آویزون بودم
یه پسره بامزه ایم بود که به خواهره ما چشم داشت و مام که بی غیرت
هی اصرار که برو بشین سر میزش ! و اینجور وقتاست که آدم عاقل مشخص می شه
و انگار قرار نیست من بینشون باشم
توی سالن پسره یه صندلی با من فاصله داشت و وسط وول وول خوردنام بوی علف و عرق بود که می زد زیر دماغم
ـ یه جا که رفت بیرون رفتم نشستم سرجاش و بغل دستیشو نجات دادم
بیچاره انقدر مستاصل بود که حاضر بود کلیکای ترسناکه منو با لذت پذیرا باشه
اما من خیلی نگران نزدیک شدن آقاهه به این دختر بچم بودم ـ
بعد هم که شیشه ی ابسولوتشو که خواهره تو کافه دیده بود در اورد و قلپ قلپ
بعد هم که شروع کرد به هدبنگ ـ موزیکشون اصلا تهییج کننده نبود ـ
و آدم ها فقط خیره به اون
من هی یاد سعدآباد افتادم که به خاطر چنین رفتارهایی دیگه توش کنسرت برگذار نمی شه
یا یه کنسرت تو حیاط همین فرهنگسرا که وسطش جمعش کردن
و یکهو دلم چقدر چقدر گرفت
بعدتر یادم افتاد قبلا هم چنین صحنه ای رو دیدم ، در خلوت
چقدر نابودی آدما دردناکه
عکاسیم رو کردم و تمام مدت داشتم فکر می کردم میزان خوبی نوازنده توی عکسها کاملا بارزه
یعنی اگه من به نوازنده اعتقاد داشته باشم نمی تونم ازش عکس بد بگیرم
و اگه به نظرم نوازنده ی خوبی نیاد باید جون بکنم تا ازش عکس مورد نظرمو بگیرم
ـ آخرشم فهمیدم یه گند بزرگ زدم که حاضر به اعترافش نیستم ـ
بعد کنسرت پسره گفت که اهورامزدا خداست
که همه چیز زیر نظر اونه ، نفت ، مواد مخدر ..
که من شمارمو بهش بدم
بعد من فقط خودمو رسوندم بالا و لرزیدم لرزیدم
کلی آشنای هیجان انگیز دیدم
کلی دختر جذاب رنگ رنگ دامن چین چین
نمایشگاه آقاهه رو با کمک دوستاش به ابتذال کشوندیم
مغزم هم که تعطیل و جفنگ بود که صادر می شد از من و انگار همچنان هم ادامه داره
.. شنبه رفتیم کنسرت صد و
5 comments:
خوبه کم بیرون میرید ها !
in mishe kam birun raftan?
pas ba in hesab man alan habse abad hastam tu khune!
خانوم جان خوب است که کم بیرون می روید، گرما زده می شوید آخر یهویی.
bebinam hala in hame aks migir mishe dideshon?
bebinam hala in hame aks migir mishe dideshon?
Post a Comment