Friday, March 11, 2005

_3

ـ اتهام:
ـ اقدام عليه امنيت ملي
گرد مي شه چشمهاش
ـ چي؟
ـ همينه خانوم ،
مي ره مي پرسه
وقتي ديگران همينو مي گن بهش
مي گه : اصلا چيز كمي نيست چرا انقدر ريلكسي؟!
ـ ممكنه لطف كنيد بگيد توي كيفتون چي داريد؟
مودبه ، خيلي زياد ؛ تعجب مي كنم
متهماي بعدي رو كه ميارن مي فهمم چرا انقدر خوبن با من
همه جيغ مي زنن
اينجا كجاست!!؟

دست هاش مي لغزه روي سينه هاي من
مثلا بازرسي
يه برق عجيب توي چشمهاش
ناراحت هم نمي شوم..
راحتم پيش اين ها، بگذار با تعجب نگاهم كنند..
شب به خير مي گم انگار به يه دوست
يه اتاق دو تخته بهم دادن
زيادم بدي نيست
صدا زياده
"جايي كه تاريكي به اون راهي نداره"
1984 به يادم مياد..

نصفه شب بيدارم مي كنن
مي برنم يه جاي ديگه
روي زمين
سه نفر ديگه هم اونجان
خواب خوابن ، انگار در شرايط عادي
سرده
خوابم نمي بره
صبح بالاخره بيدار مي شن
بچن ، خيلي
16 ، 24
اتهام: روابط نامشروع
مي گن توي خيابون گرفتنشون
اون يكي 17 سالشه ، خيلي بچه تر به نظر مياد ،
ميگه رفته بوده از پدرش شكايت كنه ، خودشو اوردن اينجا
آويزون مي شه به نرده ها و خيره مي شه به پارك و
هي با حسرت مي گه كاش بيرون بودم من هم
باورشون مي كنم ،

شيفت مامورا عوض شده ، نمي شناسن منو..
ـ
ببخشيد خانوم ، نيومدن دنبال من؟ از اطلاعات؟
ـ پتوها رو جمع كن
پتوها رو جمع مي كنم ، بو مي دن ، بوي استفراغ ..
ـ نزنشون به من
ـ چشم - چشمام خيس مي شه ، جلوي عق زدنمو مي گيرم-
اسممو صدا مي كنن ، وسايلمو مي دن ،
خانومه سي دي من و فيلم هاي عكاسي رو به ماموري كه اومده دنبالم تحويل مي ده
لوازم آرايشم رو هم ديگه نمي بينم ، يعني چكارشون مي كنن؟ غصم مي شه

No comments: