،بیشترین چیزی که این زمانا بهش احتیاج دارم " ثبات " ه
...تو ثبات داری ، آرومی ،یه مستطیل یا حتی مربع ، خط افقی
... می خوای کمکم کنی ، نمی تونی ، می خوای ، اما فقط داری همش می زنی
... شایدم من نمی خوام ، بیشرفم شاید
... تنها چیزی که نداری تو ، ثباته
... داغونتری از من هم، می دونم
... نمی خوای منو،می دونم
، یه شکل قروقاطی ، درهم و برهم ، پرچاله چوله
... سوراخای سیاهی که گم می شم توش، که گم شدی توش
سقاخونه ی خانه هنرمندان ، که موندی کنارم
، که ثبات بخوام و آرامش، بی اونکه تمسخری باشه توی نگاهت
،یا کوه ، کنار رودخونه ، که کمکم کردی بالا بیارم
که اشکامو صبر کردی و حرفامو که، L یا اون شب بعد از کافه
...پر یکی دیگه بود
، یادمه ، همه ی چیزایی که کس دیگه ای بهم نداده بود رو یادمه
... که کسی نمی تونه بهم بده
، تقصیر من نیست ، گناه از آن بانوی عاصی است با آن فریادهاش
، که ثباتی از جنس تورا طلب نمی کند
، ثباتِ تو دربند کردن بانوست
، بانو بند را بر نمی تابد
، جرم این است
جرم
...این است
Wednesday, July 21, 2004
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment