Monday, December 27, 2004

شال گردنه فرو می برتم توی خودش
چشمهام می مونه فقط
که زلف های پریشون ..
خوبیه زمستون اینه که می شه بین این همه لباس گم شد
و سرخی چشمها همه از سرماست

دیدید توی فیلم ها
تا مردم غصه دار می شن
یه نما داریم ازشون وسط شلوغی انقلاب؟
حالا گناه من چیه که روزی دوبار حداقل ..

بارون می اومد
تاریک و خلوت
دانشگاه مراسم بود
اومدم بیرون و پیاده
اون هم ..
چند قدم فاصله ی عرضی
و هی همقدمی
و هی صبر برای ان یکی که جا می ماند گاهی
بی هیچ حرفی
و حتی نگاهی
فقط صدای پاها و تصویرمحوشان
و بعد که گم شد توی کوچه
لذت بخش ترین همقدمی که به یاد می اورم
و هی سر آن کوچه
شب های تار و خلوت
منتظرم که در بیاید
بعد دوسال

No comments: