سزاوار است نشستن بر روی زمين و تحقيرشدگی
کسی را که روز دو مرداد امامزاده طاهر کرج را فراموش کند در سودای ديگری ،
هرچند که استاد بهرام عامل وسوسه باشد ؛
مجلس شبيه استاد را ديديم ،
اولين کار بود که من می ديدم ، سال پيش که توفيقش دست نداد
و پيشتر قد نمی دهد به سن ما ..
اعتراف می کنم لذت چندباره خواندن پرده خانه و باقی مکتوبات را به همراه نداشت
و چقدر هی من به ياد مانا و گرافيک ناول هاش بودم..
اعترافم را بگذار به پای جای بد و عذاب وجدان دو مرداد
اما از فکرم ـ با شرمندگی ـ گذشت که اگر کار استاد نبود ، به خودم اجازه ی بدگويی می دادم ؟
جوانترم که طعم خانه نشينی و کابوس هميشگی و سکوت اجباری را چشيده باشم
ولی می توانم حدس بزنم خشم مردی آگاه به توانايی هايش را
وقتی در شهری زندگی می کند پر از کارهای نازل و
خانه اش پر از طرح های خاک گرفته و سرش پرتر از انديشه ..
و مگر خشم هميشگی آن چشمهای سرد و زنده را برحق ندانسته ام ؟
گفتيم دير بود ، و انقدر در کنايه چرا ؟ به صراحت که گفته بودند و خوانده بوديم پيشتر؟
اما يادمان نرفت به گرسنگی فرياد زننده ..
لرزيد ته دلم .. نکند برگردد کابوس پالتو پوش هايی که به بيدار خوابی رانده بوديمشان؟
کسی را که روز دو مرداد امامزاده طاهر کرج را فراموش کند در سودای ديگری ،
هرچند که استاد بهرام عامل وسوسه باشد ؛
مجلس شبيه استاد را ديديم ،
اولين کار بود که من می ديدم ، سال پيش که توفيقش دست نداد
و پيشتر قد نمی دهد به سن ما ..
اعتراف می کنم لذت چندباره خواندن پرده خانه و باقی مکتوبات را به همراه نداشت
و چقدر هی من به ياد مانا و گرافيک ناول هاش بودم..
اعترافم را بگذار به پای جای بد و عذاب وجدان دو مرداد
اما از فکرم ـ با شرمندگی ـ گذشت که اگر کار استاد نبود ، به خودم اجازه ی بدگويی می دادم ؟
جوانترم که طعم خانه نشينی و کابوس هميشگی و سکوت اجباری را چشيده باشم
ولی می توانم حدس بزنم خشم مردی آگاه به توانايی هايش را
وقتی در شهری زندگی می کند پر از کارهای نازل و
خانه اش پر از طرح های خاک گرفته و سرش پرتر از انديشه ..
و مگر خشم هميشگی آن چشمهای سرد و زنده را برحق ندانسته ام ؟
گفتيم دير بود ، و انقدر در کنايه چرا ؟ به صراحت که گفته بودند و خوانده بوديم پيشتر؟
اما يادمان نرفت به گرسنگی فرياد زننده ..
لرزيد ته دلم .. نکند برگردد کابوس پالتو پوش هايی که به بيدار خوابی رانده بوديمشان؟
No comments:
Post a Comment