Wednesday, November 30, 2005

کدام آدم است پاییز برگ ریز را به مرگ تشبیه می کند؟
کافی است زردی بنشیند جای سبز چرک های اخر تابستان
و افتاب نیمه جان خودش را ول کند روی شهر سرمازده
تا رستاخیز رخ دهد
و دوستان گمشده برخیزند از خواب زمستانی

نمی گویمش که چقدر زندگیم کم داشته این ساعت های سکوت انسانی
و غوغای خداوندگاران موسیقی را
فاصله های بزرگ
هر کس کتاب خودش را ..
و گاهی زمزمه خواندن هاش
تاریکی
و بوسه های بی هوس روی لباس ها را

اگر زندگی به تمامی تن بود
و یا تنها فکر
و یا خوشگذرانی
آسوده می شدم از انتخاب
حالا لزومش دیوانه ام می کند
و ترس اینکه ناگزیر باشم از انجام چندباره اش ، اضافه شدن گزینه های دیگر ،
بیایستید روی صف ،
تک
تک
کسی منتظر نمی ماند
انسان اگر باشی ملزمی به گزینش یکی ،
من دومی را..
که می دانم دیری هم نمی پاید
که می دانم باید هر لحظه انتظار نیستیش را داشته باشم ،
لذت اینکه این آدم اینطور جا می افتد در نقش انسان آرمانی م
_ که سال هاست قالبش را می برم در هر رابطه ای ، تا کسی اندازه اش پیدا شود _
ترس بازنوشتن رکوئیم را کم رنگ می کند

من باز مچاله می شوم در خودم
نگاهش می کنم که چطور موسیقی عجیبش می کند
که چطور آرام نوشته های غریبش را زمزمه می کند
فکر می کنم من معشوق خودم هستم ، عاشق فکرساخت های خودم ،
اما چه زیبا جاافتاده ای دراین قالب

No comments: