Monday, January 02, 2006

بعد از آن همه سوگنامه و غمنامه و حسنک کجایی و احساسات عمیق لوزری
موظفیم به ثبت خوشی ها !! ی کوچک همیشگی _ در یک پست خیلی بزرگ ناخوش کننده البته _
( برای یادآوری به خودمان صرفا !
کس دیگری را حوصله ی خواندن این چیزها نباید باشد ، مثل باقی چیزهامان )
تا بعدها فکر نکنیم که غم بوده همیشه و احساس آرتیست عمیق افسرده بودن برندارتمان

توی این مدت_ کما فی السابق _ فیلم زیاد مشاهده شد ،
مثل همیشه هم بیشتر فیلم های کوچک _ در قد و قواره ی خودمان لابد _
بزرگان هم کمی رخصت حضور دادند حضرت برگمن با سایلنسشان مثلا و مقادیری هم رفیق وودی ..

تئاتر هم که 170 دقیقه ی " یک زن _ یک مرد " بسی شرمنده ی حوصله مان شدیم و از آن بیشتر نشیمنگاه گرامی ، بس که همه چیز خسته کننده بود و آن همه اسم که ریخته بود روی صحنه هم دردی دوا نکرد،
این رسم استفاده از بازیگرهای سینما در تئاتر نمی دانم از کی جا افتاد توی نمایشخانه ی مبارکه ی این دیار که تمام لذت دیدن بازیهای متفاوت را هم گرفت ازمان،
خوشحالیم که خبری نیامده از زلزله در بلاد کفر ،
برما مسلم شد که طاقت جناب برشت بسیار است
_ احتمال بی حسی از بسیاری تکرار هم می رود البته _
که متنشان ( زن نیک شهر سچوان ) و تئوریهاشان به .. رفته درینجا
( من که روی پرده ی بزرگ فقط اسم شریفی نیا را دیدم ،
نه اقتباسی ، نه برگرفته ای ، نه حتی با تشکر !
چون چنین چیزی خارج از محدوده ی ثبتی وقاحت هاست، می گذاریم به حساب کوری شخصیمان )

از فرط اجرای زنده ندیدن ، چیستی کنسرت داشت یادمان می رفت که خبر آمد از آن صد و خورده ای پسر،
گرچه ان چه کنسرت هال بود لابد کوچکتر بود از هال خانه ای و
مهمان ها / تماشاچیان هم که مثل همیشه اکثرا رفقا .. بحث های حاشیه ای هم که سر دراز..
من که همیشه می مانم بین گوش دادن و عکاسی کردن ،
بس که اکسپرسیون های این جماعت فوق العاده ست.
بس که الان راضیم از عکسهام ..
البته این یعنی لذت گم شدن در سرو صدا می رود به جاهایی که کاش نمی رفت .

گنجینه ی موزه را هم باز رو کرده اند
این بار هموطنان هنر ِ نوکار،
خواندن / دیدن تاریخ همیشه خوب است ، حتا اگر غصه ات بگیرد از تطبیق زمانی دادن با آن سر دنیا..

نمایشگاه حج جناب بایرامی هم که خانه ی هنرمندان را نورانی و معطر کرده بود چندروزی
_ گرچه انصافا بعضیهای زیاد عکس ها خوب _
برما معلوم نیست صرف حضور بین ان همه رنگ و پوست می تواند افریننده ی یک عکس خوب باشد
یا به خاطر " آن " هنرمند بوده که ..
این غبطه خوردن به چاپ های بسیار بزگ احساس قشنگی نیست فرزند !
آخ ! راستی ! عاشورایشان هم که بسی جالب ، فقط نکته این بود که روحانی توی بزرگ ترین عکس
مقادیری آشنا می نمود اما انقدر تاریک بود سالن تجربه که .. لابد آنانی که باید بدانند ، می دانند!
یک شبه غر دیگر هم این که
درک این همه اصرار بر محل تولد و میزان تحصیل نکردن هیچ وقت اسان نمی شود برای من ،
چطور زشت است کسی بنویسد بچه ی فرمانیه ؟ اما بچه ی نازی اباد بودن بسیار جالب است ؟
حالا اگر بزرگ ترین موزیسین کلاسیک دنیا باشی خوب .. اما این نیمه هنر عوامانه که جاش همینجاهاست!

نمایشگاه استاد گرامی ، حضرت شهریار خان توکلی ( دامت برکاته )
هم که برپاست هنوز توی گالری آقای ثمری جالب توجه !
البته واضح و مبرهن است که من کوچکتر از اونم که بتونم نظری ...!! 

آخرین نکته هم این که اگر بر اثر تجربیات قبلی
( مثلا شبه بیرون کردن با شبه تیپا از افتتاحیه ی نمایشگاه آشنایی که به ان دعوت نیستید)
محترمانه به این نتیجه می رسید که هیچ کس منتظر شما نیست
و حضور قرمزتان مورد استقبال که هیچ ، مورد قبول هم واقع نمی شود اصلا ،
هی حرص نخورید و جاسوس نفرستید و
بعد موقع خواندن یک نقد عجیب مثبت ، بنفش نشوید که نمی توانید مسخره اش کنید
چون مدرکی ندارید!

این بود گزارش واکنش های درونی ما به اتفاقات هنری اخرسال 2005
باشد که بر همگان معلوم شود ما نه که یک آرتیست عمیق ازغم دنیا و ماوراش سر در جبین ،
که یک موجود پاپ رنگ رنگ اهل غر و غیبتیم