Saturday, July 22, 2006



زندگی و دیگر هیچ کیارستمی را خیلی بچه بودم که دیدم
ـ لابد بعدتر از آن پسرک بود که تپه را هی بالا می رفت تا صمد نعمت زاده را پیدا کند ـ
و همان وقت عاشقش شدم
همان وقت که آدم ها زیر نایلونی گوجه کباب می کردند برای شام عروسیشان
و آمار کشته های فامیل را می دادند
و عروسی را که نمی شود هی عقب انداخت
زنده ها مهم ترند

از آن روز نقاشی هام پر شد از زلزله
و زندگی
و آدم ها
و آدم ها
بعدترش بود که ازم خواستند سیل بکشم و من آدم های خندان شناگر و سوار قایق را کشیدم
و گفتند سیل این نیست
و خواستم زلزله عکاسی کنم و ویرانی ها نبود که زیاد چشمم را گرفت
و بچه ی شادی را جا دادم توی کادرم که تمثال مردهای خوش سیمای آویخته بر دیوار نجاتش داده بود
و زلزله آن نبود
اما زندگی بود

این عکس به یاد زندگی و دیگر هیچم انداخت
و تماشای قدرت زندگی در برابر مرگ به قدری شادم کرد که بنویسمش
و نترسم از طعنه ی کسانی به خوش خیالی هام
و نترسم که کسانی بیایند و بگویند این اسراییل است که می خندد
گریه ی فلسطین را ببین
هر دو طرف می گریند
اما زندگی است که پیروز است

زندگی و دیگر هیچ



Israeli couple Shlomi Bouskila (L) and Maya Lougasi go down to a bomb shelter during their wedding ceremony in the town of Kiryat Shmona, in northern Israel July 20, 2006. Hizbollah fought fierce battles with Israeli troops on the Lebanese border on Thursday, as thousands more foreigners fled the nine-day-old war in Lebanon, including 1,000 Americans evacuated by U.S. Marines. REUTERS/Ronen Zvulun (ISRAEL)

20 Jul 2006 REUTERS/Ronen Zvulun

پس نوشت یا توجیه نامه ی هم زننده
بله ، بله فهمیدم که محمدرضا نعمت زاده بوده
اما این طور دوست ترش دارم اصلا ، به خاطر صمدی که از رودخانه رفت شاید
شاید هم به خاطر آقای بامزه ی همدردی کننده ی اون چندشب
این رو هم بعنوان کار مشترک آغازین من و پدر بچه ها در نظر بگیرید