Sunday, December 03, 2006

! پیش جان ، از خواری تن مردنم


درد داریش این است که این طور سلطه دارد بر من
که بعد از این همه سال هنوز نمی شناسمش
که نمی دانم چطور می آید ، کی و اصلا چرا
یعنی چراش را می دانم ها ، خوانده ام یعنی ،اما نمی فهممش
ترجیح می دادم بگویند به دلیل کامل نبودن انسان
وجود نواقصی در سیستم عامل .. یا هر کوفتی جز این که لازم است
..حالا گیرم نشدنش هم دردی است برای خودش ، اما شدنش هم که
اصلا اگر وجود نمی داشت که نفی اش هم نبود که حالا این همه مصیبت

گریه داریش این است که یکهو حادث می شود
و به هم می ریزد ، من را ، اخلاقم را ، پوستم ، برنامه هام، قرار ملاقات ها ، کلاس ها را
کلاس را نصفه رها می کنم
شده توی سونا عرق سرد بکنی ، یخ بزند تنت ؟
گوشواره را نتوانی بکنی توی گوشت .. هی بلرزد دستت
سرت گیج و ویج و تنت سنگین و لرزان و سرد

نه ، ماشین نمی گیرم .. کوچه مان شده سفید و نارنجی
آفتاب آن همه زرد هم هست و قلنبه های سفید توی آبی
بعد من نتوانم پیاده راه بروم .. عقم بگیرد .. فکر می کنم غش نکنم
می خواهد زیبایی را بگیرد از من .. نمی گذارم
پیاده می روم .. از روی نارنجی - سفیدها .. می ایستم و نگاهشان می کنم
می میرم تا تمام شود این کوچه ولی
آسانسور خراب است .. می میرم تا تمام شود این شش طبقه
دم در می شینم روی زمین .. اشک نمی ریزم ، ناله می کنم

ناله داریش این است که می خواهد بگوید هیچی نیستم من
که رییس اوست
بعد سلاح من می شود آن قرص ها که زندانیش می کنند تا وقتی من بخواهم
بعد سلاح خودش درد است ، عق است ، مصیبت است
فراموش که بشود یکیش .. می تواند نابودت کند

و رییس اوست
در داری و گریه داری و ناله داریش همین برده بودن است
مورد ظلم واقع شدن
تحت سلطه بودن
وجود نقص در سیستم عامل

6 comments:

Anonymous said...

aval in post ke neveshti....
be tore hatm agar az 2 roz pishesh gol gav zaban dam koni ba nabat va chand ghatre ablimo bokhori.....va dar tole zamanesh rahat tar migozarani in be estelah naghse bodanet ro...
dovom dar babe joje khorde roshanfekr bazi...
man az hami hemayat nemikonam man tanha ravayat kardam....har chand be nazare man ham ta anja ke savade mosighayiyam javab midahad...sedaye khobi darad....ama in adahaye roshanfekri ham baba hadi darad...bikhiyal.....

Anonymous said...

Well... Yes... There are some problem with being a woman... But at least you got off the titanic first!

Anonymous said...

حیف که ما پسرا (مردا) نمی تونیم به این راحتی درک کنیم ، شایدم اصلا نمی تونیم

Anonymous said...

feel your pain!یه چیزی توی مردا حالمو به هم میزنه یادمه یه با ر کفشام افتادن ته رودخونه بچه بودم همه اونایی که تو آب بودن فقط می خندیدن و یه پسر بچه پا برهنه بر می گشت یعنی نفهمیدن دیگری و دیگری بودن ! و کودنانگی عمیق در انسان بودن!

Anonymous said...

می دانی.. این جور وقتها، وقتی درد بیچاره ام می کند، می زند به سرم و چندین کیلومتر پیاده راه می روم. و درختها و برگها را می بینم... و خسته می شوم... و درد لعنتی بی دلیل که مثل تو نمی دانم چرا باید باشد، بالاخره بی خیال می شود.
دم نده بهش... مقاومت کن در مقابلش یا بخواب.. فکر می کنم تنها راهش همین باشد!

Anonymous said...

كسي اين دوروبرها يك مرد حال‌به‌هم‌زن ديده. علامت سوال