Tuesday, January 02, 2007

پیش از اینکه اسپرماتوزوئیدهاتان را هرجا رسید ول کنید باید برایشان کمیته ی استقبال ترتیب بدید


انگار صدای یک فیلم قدیمی
یا خاطرات کسی از آن طرف بیست سال پیش
فکر می کنی پس هنوز هم منقرض نشده نسل این آدم ها
تازه وارد می زنند ، میان کهنه ترها کمیابند خیلی
شهرستانی اند غالبا و دراماتیک می خوانند
فقط بچه های دراماتیکند که حرف زدن مهارت اولشان است
دو ، سه تایی پشت میزهای کتابخانه

اتفاق هیجان انگیزی است اینجا که ما هستیم
امیرکبیر اگر بودیم شاید می شد معمول ، آنها تحکیم وحدت دارند و انجمن اسلامی
و چیزهای دیگری که ما اسمشان را نشنیده ایم حتی
تحصن می کنند ، داد می کشند ، نامه می نویسند

گوش می نشینم
این اعتماد به نفس وقت گفتن من ، ما هیجان انگیز است خیلی
انگار صدای یک فیلم قدیمی
یا خاطرات کسی از آن طرف بیست سال پیش
فکرهای اصلاحی ، آرزوهای داشتن دنیای بهتر
بحث ، جدل

از ضمیر متکلم که بنشیند اول جمله هام می ترسم
وقت گفتن چیزهای نادیدنی ، غیر هرروزه
از گفتن چیزی شبیه اصولا،من .. ما،باید
از اصولا ، باید ، من ، ما

بزرگترین ثمره ی بزرگسالیم تلاش برای اجتناب از حکم دادن بوده
از حرف زدن فرای حواس پنج گانه ام
گاهی اما جوانک آنور بیست سال پیش وجودم خودش را می اندازد جلو
یکهو می بینم دارم حکم می دهم راجع به اصلاح جامعه
گیریم حکم های کوچک ، در حد همین چیزهای روزانه
بهبود سلایق پوشاکی مردم فی المثل
از خودم می ترسم این وقت ها
یاد نوجوانیهام می افتم که صدام را بالا برده بودم که
وظیفه ی ماست که سطح سلیقه ی فیلم دیدن مردم را بالا ببریم
و پدرم هشدار داده بود این فکرهای قیم مآبانه خطرناکند چقدر
از خودم می ترسم این وقت ها ، از وظیفه ، سطح ، قیمومیت
از اینکه ته ته وجودم خط کشی هست برام بین مس و الیت
و حق اعمال نظر گروه کوچکی بر گروه بزرگ تر
از خودم می ترسم

1 comment:

Anonymous said...

حرفش را باور نكنيد! اين "كوچك"تر، از هيچ فرصتي براي اصلاح و تربيت "بزرگ"ترهاي بدجنس و بداخلاق، چشم نمي‌پوشد. هيچ نشاني از ترس هم در "صدا"يش نيست