یه بار که دیده باشی منو تو مهمونی هیچ باورت نمیشه اینجور ِ دلم.. باید چندباری گذشته باشه تا باورت شه اون دختری که چسبیده به مبل و گاهی فلاشش کورت میکنه خیلیم داره بهش خوش میگذره
بیمقدمه تولد دعوت میشم
تازه وقتیم داشتم حاضر میشدم یکی دیگه هم زنگ زد که یه جای دیگه.. کاش خواستنگاه ِدلم رو زودتر راه انداخته بودم، گویا جواب میده
مهمونی پر غریبه که دل-خواسته.. که بچسبی به مبل ساعتها و خیره شی به اون بدنهای نرم و بیخیال
که حسودی کنی که رقصی چنین میانهی مِیدانم..
که وقتی داره حوصلت از مبلت سر میره با آدما معاشرت کنی و ببینی چه همه غریبه هم نیستن و چه خیلیای دوستگرفتنی و جالب
که بذاری از زنگ سیندرلا هم بگذره و کدوحلوایی هم نشی
که ته ِ ته ِ شب ببینی نشستی و با خانوم تولدیه که بالاخره قرار یافته داری راجع به بینظیر بوتو و زنهای گندهی تاریخ حرف میزنی و فکر کنی چه خوبه خانومه که همهچیزش بهجاست
و بر شماست اصلاح ژنها
اینطورست که برای هر زادی دو انسان واجب
تا جینجرک من لَخت و ساکن نباشد
که فکر کنی از اسمش فقط رنگش را دارد و نه هیچ تندوتیزی خصوصیتش را و نه هیچ یادی از جینجر ِ فِرِد اینها
که من خسته از بیانعطافیش بروم سراغ میچوی سبز ِ پرواز-کُن که توتفرنگیش را در سه گاز میخورد و نه مثل ِ این بیظرافت بلعان
و فکر کنم دنیا عادلانه نیست هیچ
آدمهای منعطف، خانوادهی منعطف هم دارند و دوستهای منعطف هم، و فرزندخوانده هم که بگیرند بخت باهاشان یار می شود، و اینجورست که نژادی نجات مییابد و نژادی تباه میشود
باید برای رودم پدری تن سپرده به باد دست و پا کنم
پ.ن- از این وبلاگهای مامان/بابایی متنفرم، اینا رو به چشم ِ "مامان ِ جینجر مینویسد" نخونید سر جدتون، حالا خدا رحم کرده بچهم نوه عمهی پسرخالهی مامان بزرگ نداره که بیاد قربونصدقهش بره
بیمقدمه تولد دعوت میشم
تازه وقتیم داشتم حاضر میشدم یکی دیگه هم زنگ زد که یه جای دیگه.. کاش خواستنگاه ِدلم رو زودتر راه انداخته بودم، گویا جواب میده
مهمونی پر غریبه که دل-خواسته.. که بچسبی به مبل ساعتها و خیره شی به اون بدنهای نرم و بیخیال
که حسودی کنی که رقصی چنین میانهی مِیدانم..
که وقتی داره حوصلت از مبلت سر میره با آدما معاشرت کنی و ببینی چه همه غریبه هم نیستن و چه خیلیای دوستگرفتنی و جالب
که بذاری از زنگ سیندرلا هم بگذره و کدوحلوایی هم نشی
که ته ِ ته ِ شب ببینی نشستی و با خانوم تولدیه که بالاخره قرار یافته داری راجع به بینظیر بوتو و زنهای گندهی تاریخ حرف میزنی و فکر کنی چه خوبه خانومه که همهچیزش بهجاست
و بر شماست اصلاح ژنها
اینطورست که برای هر زادی دو انسان واجب
تا جینجرک من لَخت و ساکن نباشد
که فکر کنی از اسمش فقط رنگش را دارد و نه هیچ تندوتیزی خصوصیتش را و نه هیچ یادی از جینجر ِ فِرِد اینها
که من خسته از بیانعطافیش بروم سراغ میچوی سبز ِ پرواز-کُن که توتفرنگیش را در سه گاز میخورد و نه مثل ِ این بیظرافت بلعان
و فکر کنم دنیا عادلانه نیست هیچ
آدمهای منعطف، خانوادهی منعطف هم دارند و دوستهای منعطف هم، و فرزندخوانده هم که بگیرند بخت باهاشان یار می شود، و اینجورست که نژادی نجات مییابد و نژادی تباه میشود
باید برای رودم پدری تن سپرده به باد دست و پا کنم
پ.ن- از این وبلاگهای مامان/بابایی متنفرم، اینا رو به چشم ِ "مامان ِ جینجر مینویسد" نخونید سر جدتون، حالا خدا رحم کرده بچهم نوه عمهی پسرخالهی مامان بزرگ نداره که بیاد قربونصدقهش بره