دوساعت نشسته بود رو پشت بوم خواهش کرده بود آفتاب شه
گفت می دونی حق هم داشت آفتاب.. آخه بیست و پنج سال کی نگاش کردم که نگاش کرده باشم که حالا به فرمانم باشه یا به خواهشم حتی
برگشتنه بارونی بود، گفتم آخه حالا وقت بارونه که بخوای.. آسمون لطف کنه خاکستری بی حاصل نباشه و نَمی پس بده ممنونشیم
گفت برف باید الان.. گفتم بخواه.. خوااست
رفته بودیم خانه هنرمندان که نمایشگاه خسته جنگی ِ آقای ای پی، که به همراهیش من استفاده ی تزییناتی از ابزارات جنگی
پایین نمایشگاه آقای آیناییه.. که من قراره.. یعنی بود، که حسن آقا گفت یخ می زنی..که راست گفت، و حالا بهار که شد شاید
عدم تفاهم زبانی لابد.. نه اون می فهمید عامیانه ی من رو، نه من ادب ِ باستان ِ مخلوط انگلیسی-دری اون رو
بیرون زدنی دلم واسه شوهرعکاسم سوخت.. گفتم من که رفتنیم.. بزار درش بیارم از کف ِ کی-هسته- بودگیم
بعد همون جریان لتر او ریکامندیشنو الکی بش گفتم که اسمم بچپونم تهش که گفت بله که می دونم که زر زد
که می خواستم شماره مم بدم که دیدم بی خیال .. زیادیه دیگه.. این احسان به خلقم خودم را نیز کشته
بعد هی همه رو معطل کردم.. انقدر که خواهره بگه آقای تاسیساتی چی پس.. اونم ازش برمی آد ریکامندیدن هااا
حالا که اینا رو می نویسم همه چی فرق کرده ولی
دیگه داره از آسمون سفیدی می ریزه.. دیگه با دامن ِ بالای زانویی نمی رم ددر فردا که فکر کنم سرما چی چیه بابا
الان یه حس ولویی داره پخش می شه تووم
یه حس ولویی خرس چاقی ِ در پی ِ خواب زمستانی
برف داره می آد
برف
برف
بهار که شد بیدار می شم.. بهار که شد می رم سراغ زندگیم
اونوقت همه چیز عجیب و خوب و هیجان انگیز می شه
تا بهار می خوابم
__
خانه ی فوق اگر در اختیار بود و گرم نگه دارنده ای از جنس پرشکوه انسان، زندگی چه می شد به کام
برف نو خوانی های هرساله ام را چک کردم.. امسال چندروزی زودتر از سال های پیشین، چه عجیب
گفت می دونی حق هم داشت آفتاب.. آخه بیست و پنج سال کی نگاش کردم که نگاش کرده باشم که حالا به فرمانم باشه یا به خواهشم حتی
برگشتنه بارونی بود، گفتم آخه حالا وقت بارونه که بخوای.. آسمون لطف کنه خاکستری بی حاصل نباشه و نَمی پس بده ممنونشیم
گفت برف باید الان.. گفتم بخواه.. خوااست
رفته بودیم خانه هنرمندان که نمایشگاه خسته جنگی ِ آقای ای پی، که به همراهیش من استفاده ی تزییناتی از ابزارات جنگی
پایین نمایشگاه آقای آیناییه.. که من قراره.. یعنی بود، که حسن آقا گفت یخ می زنی..که راست گفت، و حالا بهار که شد شاید
عدم تفاهم زبانی لابد.. نه اون می فهمید عامیانه ی من رو، نه من ادب ِ باستان ِ مخلوط انگلیسی-دری اون رو
بیرون زدنی دلم واسه شوهرعکاسم سوخت.. گفتم من که رفتنیم.. بزار درش بیارم از کف ِ کی-هسته- بودگیم
بعد همون جریان لتر او ریکامندیشنو الکی بش گفتم که اسمم بچپونم تهش که گفت بله که می دونم که زر زد
که می خواستم شماره مم بدم که دیدم بی خیال .. زیادیه دیگه.. این احسان به خلقم خودم را نیز کشته
بعد هی همه رو معطل کردم.. انقدر که خواهره بگه آقای تاسیساتی چی پس.. اونم ازش برمی آد ریکامندیدن هااا
حالا که اینا رو می نویسم همه چی فرق کرده ولی
دیگه داره از آسمون سفیدی می ریزه.. دیگه با دامن ِ بالای زانویی نمی رم ددر فردا که فکر کنم سرما چی چیه بابا
الان یه حس ولویی داره پخش می شه تووم
یه حس ولویی خرس چاقی ِ در پی ِ خواب زمستانی
برف داره می آد
برف
برف
بهار که شد بیدار می شم.. بهار که شد می رم سراغ زندگیم
اونوقت همه چیز عجیب و خوب و هیجان انگیز می شه
تا بهار می خوابم
__
خانه ی فوق اگر در اختیار بود و گرم نگه دارنده ای از جنس پرشکوه انسان، زندگی چه می شد به کام
برف نو خوانی های هرساله ام را چک کردم.. امسال چندروزی زودتر از سال های پیشین، چه عجیب
4 comments:
وبلاگ قلمبه سلمبه اي داري...
به من هم سر نزدي، نزدي...
E! engar dokhtaram yadet nist shoma ke parsal hamin 11th azar bood ke avalin barf baridan gereft!!
به جای منم برف بازی کنید
و در تماس باشید حالا...
replica bags manila hermes fake h1k74m6u24 replica bags supplier index x1q66l2l65 replica ysl best replica bags online 2018 webpage s4p28f0e90 best replica designer bags 7a replica bags philippines h8y19b4g36
Post a Comment