بعد اتفاق خیلی بدی افتاد، یه پسر قدبلند، سبزهرو و خوشتیپ جلو آمد، تنها آدمی که در آنجا قد و هیکلش به من میخورد و دوروبر زنها میچرخید، و یک دقیقه بعد از ورودم اسمش را پرسیدم ولی هیچکس نمیدانست، آمد و توی چشمانم زل زد، او تد هیوز بود.
دیشبش فکر کرده بودم میآید؟؟، زود رفته بودم و خویشاوند سابق توی دهتا جملهی بیربط اسمش را آورده بود تا انگار حالیم کند که آمدنی باید باشد، یادش مانده بود حتما که در مهمانی اخیر خیلی رک درآمده بودم که شنیدم با فلانی کار میکنید، آشنا کنیدش با من، دوستم میآیدش.. قبلترش هم به آدمهای دیگر گفته بودم، خیلی قبلترش هم.... من که ندیده بودمش
ایستاده بودم بیرون در که آمد، نگاهمان حتما خورد به هم، اینجور چیزها اجتنابناپذیر است، اگر هفتادساله هم بودم من نگاهمان به هم میخورد چون من مقابل دری ایستاده بودم که باید میگذشتش و گونی سیبزمینی هم اگر بودم به دید میآمدم، اینها یعنی بدانید خیال برم نداشته که چه یا چه یا چه.. ایستاده بودم بیرون در که آمد، و قبل از این که نگاهمان بخورد به هم، دیده بودمش و فکر کرده بودم خودش است که چه شبیه عکسش و شبیه بزرگترش هم.. نگاهمان خورده بود به هم، و گذشته بود از من تا در، و در که نیمه باز چرخیده بودم تا پشت سرش بروم تو، و این تصویر اول واضحی است که ازش دارم، دستش روی در و ببخشید آرام ِمن و دستم روی در تا نبندتش،.. پایین بودیم و من پیش غول خانواده ایستاده بودم و او دور خودش میچرخید انگار که نداند کجا باید برود تا پلهها را رفت بالا و من قبلترش یا همزمانش به غول خانواده گفته بودم برویم باالا و تصویر دوم واضحی که ازش دارم این است، شتکهای گل روی شلوارش وقتی چندپله ای جلوتر از من، رنگ شلوار خاطرم نیست، که سیاه بوده یا خاکستری تیره یا حتی سرمهای، شتکهای گل فقط..؛ رفته بود یکجایی در ته و من که یک جایی نشسته بودم در میانه از ابتدا.. نیمچرخ زده بودم که دیده باشم یا فقط حس کرده بودم بیرون رفتنش را و فیلم که با تاخیرِ زیادش هنوز شروع نشده بود و گرمای سالن و برادران مسوول ِ سیاهپوش ِ ریشدارِ مدعو که فراریم میدادند.. توی راهرو خویشاوند سابق گفته بود بروم دنبالش، که پیداش کنم و بگویم میخواهند شروع کنند که بیاید، که رفته بودم دنبالش و فکر کرده بودم چطور باید صداش کنم، آقای با اسمش انگار که فامیلیش را نمیدانم که مغرورتر نشود یا فقط پیغامرسانی، رفته بودم دنبالش و گشته بودم که نبود، که از دختر آشنای قدیمها آدرس آبریزگاه ِ مردانه را گرفته بودم انگار که روم میشود بروم بکوبم به در و اسمش را صدا کنم، بیرون را هم نگاه کرده بودم، نبود .. برگشته بودم بالا و حواسم هم نبود که کی آمد یا شاید هم نیامد.. تمام که شد نبود آخر
من منزوی خواهم شد. دلم نمیخواهد کسی را ببینم چون آنها تد هیوز نیستند و من دیگر هرگز فریفتهی مرد دیگری نخواهم شد.
فیلم تمام شده بود و او نبود. سربالایی را که میرفتیم به طرف میدان، به غول خانواده گفته بودم که چشمم را گرفته انگار، همانجور که ساخته بودمش ..هفتتیر ازشان جدا شده بودم.. حوصله نداشتم داغی آن لحظهها را شریک شوم با آن دختر لاک صورتی سرمایی ِ همراه ِ غولمان.. صف ماشین زیاد بود و من یادم بود که فیلتر باید بخرم برای لنز تقریبن تازه، پیاده رفته بودم و هی پیچانده بودم راهها را.. راه رفته بودم و فکر کرده بودم گاهی پیشینهی آدم براش میشود دردسر.. فکر کرده بودم با آن آدمهای بیستسالهگیم تا حالا یا اصلا کل آدمهای همیشهگیم، نمیشود که دل ببندم به یک جوجه آرتیست مثلا یا یک جوجهی دیگر.. یا یک آدم ِ کم اهمیت ِ از جوب آمده، اینجورست که حالا گرفتار ِ این آدم شدهام که حالا خودم هم میترسم نکند فقط فریفتهگی ِ به نام باشد، یا هوس ِ حال آن دیگریها را بد کردن.. دلیل هم دارم که آنقدرها هم به خاطر ِ نام نه وگرنه اینهمه نام ِ پرآوازهی دیگر.. کار ِ خودش اگر نبود آن فیلمی که خاطرهی خوبش مانده با من از میان ِ تمام ِ فیلمهای تمام ِ جوانکها ....، فکر که کرده بودم از فرانچسکو کوتاهترست یادم رفته بود به شتکهای گل روی شلوارش، فکر کرده بودم اینطور برازندهترست به من تا آن خوشپوشی ِ اغراقشدهی او.. اعتراف به گناهی است که شاید هم چون پدر ِ این را از پدر ِ آن دوستتر میدارم؟.. این چه جور بیماری است که من دارم، عاشق شدن به پسرها به خاطر پدرانشان؟
تد خطاب کردن تیرهای چراغ برق
یکبار هم دوازده سالم بود که اینجور شد، از آنوقت تاحالا هیچ آدم دور از دستی با فلاخن پرتاب نشده میان ِ زندگی من
که پهن هم بشود یکهو، چسبان هم باشد
چادری بشود و بپوشاندم، فرو بپوشاندم
اسمش تکرار میشود توی سرم
ت.ک.ر.ا.ر.م.ی.ش.و.د
پلیور ِ نارنجی گشاد میپوشم که امشب نه حالم خوب است، نه دیگر قصد ِ دلبری از هیچکس را هم دارم، آن جا آمدنی نبوده و نیست می دانم، اظهار دوستی های ح با او هم که کو ثمرش که من دیده باشم تا باور کنم. ولیعصر ِ سربالای یخین.. سرما نکشیدی که عاشقی برود از یادت، دارم میگویم که زر مفت هم بوده شاید، ادای دوازدهسالهگی را درآوردن، اسمی را تکرار کردن آنقدر که مال تو شود بازی ِ بچهگانهای است، حتی اگر سیلویا را نجات دهد. فراموشم قرار است بشود که میرسیم و سرما که از من میرود آقای خارجی را میبینم که آن اسم را صدبار میان حرف هاش میآورد و من باقی حرفهاش را که نمیشنوم، اما قرارم را میبرد
دلم میخواهد او را معقولانه بشناسم؛ دوست دارم برایش نامه بنویسم، با آن شکل و شمایل خاص.
از کجا شروع شد فکر دوست داشتن این آدم نمیدانم، یادم میآید که هروقت اسمش را آوردهاند من آن جمله را گفتهام، حالا دیدهامش، و هوایی شدهام که درست بوده تصویرسازیم، که ترکیبش با من میشود چیز خوبی
خواهش میکنم بگذار بیاید، بگذار در این بهار انگلیسی در کنارم باشد. خواهش میکنم، خواهش میکنم... خواهش میکنم اجازه بده بیاید، به من انعطافپذیری و دل و جراتی ببخش که او را به تحسین وادارد، به من علاقهمند شود، نه اینکه خود را با فریادی بلند و هیستریک در آغوش او بیاندازم، آرام، متین، راحت، با ناز و بیپیرایه.
بیست و ششم فوریه بود که سیلویا تد را دید، آنوقت بیست و سه سال و نیمه بود
سیلویا و تد هیوز روز شانزدهم ژوئن با هم ازدواج کردند
حالاها نه قصد ازدواج دارم
نه سی و یک ساله گیم قصد خودکشی
خوشحالم که این پست آنقدر طولانی است که کسی نخواندش، خواندنش خودم را هم بهت زده و خندان میکند از کودکی ِ موجزننده میان ِ سطور.. خلاصهاش اما این است: سالها بیدلیل خواهان ِ آشنایی با کسی بودهام، تازهگیها فکر کردم وقتش رسیده دیگر، سهشنبه دیدهامش، به گمانم آن پرهیب خودساخته با نمای نزدیک تجسمیافتهاش قالبهای هماندازه داشته باشند، گیرم با تفاوتهایی اندک، که پیش آمدنی است همیشه..؛ تا کی باز دیده شود، اینروزها سیلویای دیوانه بر من حکمرانی میکند
___
خاطرات سیلویا پلات - ترجمهی مهسا ملک مرزبان- نشر نی
3 comments:
dorost lahzei miyad ke montazeresh nisti........
az hamoon jahati miyad ke fekresho nemikardi........
miyad
miyad
از سر تا ته خواندمش دخترک
من نیز
من نیز
آنقدر کرختم که خواندن خواستن های دخترکی شبیه در خوب خواستن ها خون به رگهایم می دواند
و امید تازه می کنم
www0625
coach outlet store online
givenchy jewelry
world cup jerseys
coach outlet
reebok outlet store
fitflops shoes
canada goose outlet
coach outlet online
ray ban sunglasses
cleveland cavaliers jersey
Post a Comment