Wednesday, September 13, 2017

But now I don't even dream



خاطره‌ای هست كه دليل تعريف كردنش حجت آوردن است بر بلاهت من، و نتيجتا تفريح جمع شنونده، من اما اول قصه را دوست دارم كه در توصيف شرايط می‌گويم يك روز اول پاييز بود و من وليعصر را ميرفتم به سمت بالا و هوا خوش بود و حال من خيلی خوب.. بعد يادم می‌رود به حال خيلی خيلی خوبم كه زيبايم كرده بود، به استواری رقص‌كنان قدمهام.. باقی خاطره را، اوج و جای خنده‌دارش را يا سرسری و بی‌لذت تعريف می‌كنم يا نقلش را واگذار می‌كنم به خواهر. 
ذکر آن‌روز هربار چند ثانیه‌ای غیبت از حال را در پی دارد برایم و دنبال منشا آن شعف گشتن.

ديروزها راهم باز همان بود، قامتم را سعي كردم كه راست نگه دارم، اما ديدم آن سبكباری قدم‌ها را، آن شور را هيچ نمی‌توانم باز بيابم.

آن روز ابتدای مهر نود، حال خوبش را مرهون شوق ديدار ياری نبود، سرمستی پاهام بهره‌ی وصالی نبود يا موفقيتی..و غریب‌تر اين كه من ابتدای ويرانی را سال نود ميدانم با انبانِ پرِ اشكش.. اين بعدازظهر، آن چند دقيقه ي پياده از پارك‌وی تا نشر باغ، با اتفاق مضحك مابينش، اما وصله‌ی خوشرنگی است به جامه‌ی زشت آن سالِ كدر، يك لمحه آفتاب درخشان است پيش از غروبی كه بعدش تاريكی‌ها.

ديروزها داشتم پارك‌وی را می‌رفتم به سوی بالا و مشتاقی احساس دور و گمی بود، و پاهام يادشان نمی‌آمد آخرين بار را كه روی ابرهای خيابان مرا به جايی رسانده بودند.

2 comments:

yanmaneee said...

michael kors outlet
yeezy boost 700
nike air max
kobe 9
michael kors
nike max
christian louboutin shoes
jordans
jordan shoes
fila shoes

Anonymous said...

replica bags hong kong fake hermes y1s94h5p51 replica bags in gaffar market Check Out Your URL j5x07g0z53 buy replica bags replica bags uk read review t1v99v2r64 replica bags online replica bags in uk x4k08z1e68