Tuesday, August 24, 2004

می گوید ادبیات کلاسیک را بخوان و ساختار ادبیات مدرن را هم
جمله بندی ها و دیکته هم که پر از غلط
انگار که بگوید تی شرت گل و گشاد و پرلک و شلوار پاره ات را با
لباسی شسته رفته و مناسب برای دلبری عوض کن
انگار که بگوید پریشانی موهای درهم ریخته درمانش به دست استاد سلمانی است
و شانه و سشوار و ژل
پریشانی گیسو را به
پریشانی دل چه کار؟
سایه ، خط چشم ، رژ یادت نرود
یکی از گونه هایت رنگی است و آن یکی نه
گوشواره هایت را چرا تا به تا
...
من کنار کشیده ام ، سعی می کنم نظم مهمانی های جدی را با پلیور و
شلوار جینم آشفته نکنم
ولی ترکیب من با لباس شب و کفش پاشنه بلند ، نمی خندانتت؟

میگویم هنوز نه ، وقت هست ، زمان که بگذرد
شاید مجبور شدم به رعایت قواعد بازی
اما
تا آن روز
تحملم می کنی؟
...
خیلی ها نتوانستند
پیراهن مردانه در جمع مانتوهای شکفتنی به مذاق هرکسی خوش نمی آید
می روند ، بعضی هاشان وعده می دهند که برمی گردند
روزی که من قاعده ها را یادگرفته باشم
بزرگ هم که بشوم ،اما ، نمی توانی انتظار داشته باشی توی خانه ی خودم
لباسم با زیبایی شناسی ِ دیزاینرها بخواند
و رفتارم با آداب مرسوم
اینجا قلمرو من است
می خواهم پابرهنه راه برم ، روی زمین بنشینم ، زانوهایم را پشت میز بغل کنم
...
قانون دیگران را به تنهایی ِ من نیاور


No comments: