آن همه راه ِ تا بی نهایت
روشنی های آسمان وزمین
ستاره ها که فرو میرفت توی تن
شب _ سکوت _ کویر
خور آوا _ آوای رفتن خورشید _که خورشید را و آبی را آورد
مخلوط رنگ ها که می ریخت از لای انگشتان ،
فرو که می رفتی
نرمی بیش از حد
و وسوسه ی عریانی _عاشقانه درآمیختن با خاک _
سپیدی های بلورین
شیارها
شورین
جزیره ی قرار
که لمس سنگ هاش سرگردان می کردت
راه ،
تاریکی
سردی
بوی الکل و سیگار
نیاز گرمای دیگری
به رویا شبیه تر بود
خواب نبوده ام ،
اما خواب دیده ام ، شاید
روشنی های آسمان وزمین
ستاره ها که فرو میرفت توی تن
شب _ سکوت _ کویر
خور آوا _ آوای رفتن خورشید _که خورشید را و آبی را آورد
مخلوط رنگ ها که می ریخت از لای انگشتان ،
فرو که می رفتی
نرمی بیش از حد
و وسوسه ی عریانی _عاشقانه درآمیختن با خاک _
سپیدی های بلورین
شیارها
شورین
جزیره ی قرار
که لمس سنگ هاش سرگردان می کردت
راه ،
تاریکی
سردی
بوی الکل و سیگار
نیاز گرمای دیگری
به رویا شبیه تر بود
خواب نبوده ام ،
اما خواب دیده ام ، شاید
No comments:
Post a Comment