جوجه های رنگی
جوجه های مریض مردنی
جوجه ندارم من
جوجه های مردم را می بینم گاهی ، از دور
و دلم کلاغ می خواهد
تا جوجه ها را بخورد
و به آخر پاییز نرسند که همه بشمرند جوجه هایشان را
و من هی انگشت هایم را..
کثافت ؛
دلم عقاب می خواهد
تا بلندشان کند و ببردشان بالا ، بالا
جوجه را که رها کنی به پایین
پرواز یاد می گیرد؟
" تا الان که اوضاع روبه راهه ، تا الان که همه چی خوبه ، اوضاع رو به راهه... "
من عادت کرده ام
حالا فردا که بشود
گیج راه نمی روم که این منم زنی تنها..
حالا فردا که روز اول دی ماه است ،
من راز فصل ها را می دانم و حرف لحظه ها را ..
سرما را به یاد می آوری که
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یاس ساده و غمناک آسمان
ناتوانی این دست های سیمانی ؟؟؟؟
دست هام را کاشتم در باغچه
چیزی جز کبودی مچ ها حاصلم نشد
باد می آید مگر که دست هام ویران می شوند هی
مثل قصرهای ماسه ای
و من هی می کارمشان
و هی کبودی ، کبودی
کود پیدا نمی شود در بساطت؟
کود بدهیم پاشان بلکه بوی گه مجبورشان کند بروند بالا ، بالا
" من از تصور بیهودگی این همه دست..."
چشمهام نشوند لانه ی خالی سیمرغان باز؟
چشمهام قرار بود پروانه ها را منعکس کند یا بادبادک های رنگ رنگ را
" قرقره نام من است ، بادبادک رفت بالا ، قرقره از غصه لاغر شد ،
به زمین می آیی بادبادک جان؟ "
" هیچ چیز یک روزه یا یک شبه اتفاق نمی افته
نه عشق
نه نفرت
هرچیزی قبلش مهمه
و قبل ترش
و خیلی قبل ترش ..
زخم های آدم سرمایه است
سرمایه تو با این و اون قسمت نکن ... داد نکش .. هوار نکش ..
صبور ، آرام و بی سروصدا همه چیزو تحمل کن ."
هی ، همه ی حامدهای روی زمین ، من پریا نیستم که هروقت وادادند و وادادید
آرامش صدای من را بخواهید
زخمهای شما از آن خودتان
زخم های من هم مال من ..
شب یلدا هم مال من .. تا صبح .. تنها
من زیر چرخ های زمان له نشده ام
شیارهای یکساله ..
چقدر بزرگ شدم ، یا کوچک ؟
خطوط فرورفته اند یا برآمده؟
مهم سقوط نیست ، مهم فرود اومدنه "
جوجه های مریض مردنی
جوجه ندارم من
جوجه های مردم را می بینم گاهی ، از دور
و دلم کلاغ می خواهد
تا جوجه ها را بخورد
و به آخر پاییز نرسند که همه بشمرند جوجه هایشان را
و من هی انگشت هایم را..
کثافت ؛
دلم عقاب می خواهد
تا بلندشان کند و ببردشان بالا ، بالا
جوجه را که رها کنی به پایین
پرواز یاد می گیرد؟
" تا الان که اوضاع روبه راهه ، تا الان که همه چی خوبه ، اوضاع رو به راهه... "
من عادت کرده ام
حالا فردا که بشود
گیج راه نمی روم که این منم زنی تنها..
حالا فردا که روز اول دی ماه است ،
من راز فصل ها را می دانم و حرف لحظه ها را ..
سرما را به یاد می آوری که
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یاس ساده و غمناک آسمان
ناتوانی این دست های سیمانی ؟؟؟؟
دست هام را کاشتم در باغچه
چیزی جز کبودی مچ ها حاصلم نشد
باد می آید مگر که دست هام ویران می شوند هی
مثل قصرهای ماسه ای
و من هی می کارمشان
و هی کبودی ، کبودی
کود پیدا نمی شود در بساطت؟
کود بدهیم پاشان بلکه بوی گه مجبورشان کند بروند بالا ، بالا
" من از تصور بیهودگی این همه دست..."
چشمهام نشوند لانه ی خالی سیمرغان باز؟
چشمهام قرار بود پروانه ها را منعکس کند یا بادبادک های رنگ رنگ را
" قرقره نام من است ، بادبادک رفت بالا ، قرقره از غصه لاغر شد ،
به زمین می آیی بادبادک جان؟ "
" هیچ چیز یک روزه یا یک شبه اتفاق نمی افته
نه عشق
نه نفرت
هرچیزی قبلش مهمه
و قبل ترش
و خیلی قبل ترش ..
زخم های آدم سرمایه است
سرمایه تو با این و اون قسمت نکن ... داد نکش .. هوار نکش ..
صبور ، آرام و بی سروصدا همه چیزو تحمل کن ."
هی ، همه ی حامدهای روی زمین ، من پریا نیستم که هروقت وادادند و وادادید
آرامش صدای من را بخواهید
زخمهای شما از آن خودتان
زخم های من هم مال من ..
شب یلدا هم مال من .. تا صبح .. تنها
من زیر چرخ های زمان له نشده ام
شیارهای یکساله ..
چقدر بزرگ شدم ، یا کوچک ؟
خطوط فرورفته اند یا برآمده؟
مهم سقوط نیست ، مهم فرود اومدنه "
No comments:
Post a Comment