Monday, February 14, 2005

دري كه كوبه ندارد كسي نخواهد كوفت
در انتظار مباش..*

ترس برم داشت؟

هزار دست كوبه ي پولادي بزرگ
بستم به در

حالا ‍ رد كه مي شوند از مقابلش ‍ مي ماند كسي ـ‍ بي تعجب يا سوالي ـ
انگار تماشاي نمايش ديوانه اي..

نه در پيداست
نه باز مي توانمش گذاشت با اين همه بار
نه كليد مي چرخد در قفل ـ كه دست كوبه ها گرفتند روي قفل را هم ـ

در ‍ ، اين روزها نشان وجود ديوار است
نه كليد ..
و مردم ‍ ، نه در مي دانند ، نه ديوار
تنها راه
هميشه راهي هست
هميشه گامي هست
چرا كه دامي هست*

ــــ
* نصرت رحماني

No comments: