دري كه كوبه ندارد كسي نخواهد كوفت
در انتظار مباش..*
ترس برم داشت؟
هزار دست كوبه ي پولادي بزرگ
بستم به در
حالا رد كه مي شوند از مقابلش مي ماند كسي ـ بي تعجب يا سوالي ـ
انگار تماشاي نمايش ديوانه اي..
نه در پيداست
نه باز مي توانمش گذاشت با اين همه بار
نه كليد مي چرخد در قفل ـ كه دست كوبه ها گرفتند روي قفل را هم ـ
در ، اين روزها نشان وجود ديوار است
نه كليد ..
و مردم ، نه در مي دانند ، نه ديوار
تنها راه
هميشه راهي هست
هميشه گامي هست
چرا كه دامي هست*
ــــ
* نصرت رحماني
در انتظار مباش..*
ترس برم داشت؟
هزار دست كوبه ي پولادي بزرگ
بستم به در
حالا رد كه مي شوند از مقابلش مي ماند كسي ـ بي تعجب يا سوالي ـ
انگار تماشاي نمايش ديوانه اي..
نه در پيداست
نه باز مي توانمش گذاشت با اين همه بار
نه كليد مي چرخد در قفل ـ كه دست كوبه ها گرفتند روي قفل را هم ـ
در ، اين روزها نشان وجود ديوار است
نه كليد ..
و مردم ، نه در مي دانند ، نه ديوار
تنها راه
هميشه راهي هست
هميشه گامي هست
چرا كه دامي هست*
ــــ
* نصرت رحماني
No comments:
Post a Comment