Friday, March 11, 2005

2

مي رويم ستاد ، جايي پشت پارك طالقاني ، عكاس باشي دربار زودتر از ما آمده
مي نشاندمان روي زمين ، رو به ديوار ، كسي مي گويد نه ، مي نشيند روي صندلي
مرد سبيلويي است كه از اول فحش مي دهد به همه
مي گويد قديمي است ، پارسال هم امده اينجا ، قبل تر هم..
شكم مي برد كه خودي باشد و جو را به هم بريزد ، خاطرات زندان زياد خوانده ام

آقاي عكاس همه كاري مي كند ، تلفن هاي مهم و فكس و ارتباط با بزرگان
حالا هي شك كنيد به قدرت عكاسي ، آقاي دكتر و مهندس قديمي شده جانم ،
دور هنرمندهاست!
عكس هم مي گيرد البته ، جلوي ديوار سفيدي با كاغذي دست نوشته ، اسم و
چيز ديگري كه آژانس شيشه اي را به يادم مياورد و با لحن كيانيان مي خوانمش:
« اقدام عليه امنيت ملي »
اقدام عليه امنيت ملي ، مي دوني يعني چي؟

مردها را مي برند بازجويي
من مي مانم و دخترها كه خواهرند و اهل جنوب جنوب شهر ، يكيشان مزدوج بود و خانه دار،
دوربين امانتي را برده بود براي آن كه خبرنگار باشگاه بود ، نگرانش مي شوم ، يعني شوهرش مي فهمدش؟
نزندش؟ طلاقش ندهد؟ اگر شب نگهش دارند؟
بعدتر دخترها و حضرت عكاس ايسنا را فرستادند خانه ، من كه درآمدم پس من چه؟
گفتند اين اقا خبرنگار است ، ايشان مردم را مطلع نكند چه كسي؟
خبر مخابره شدشان را خواندم بعدتر، تحسين برانگيز است! از دستش ندهيد..
اخلاق حرفه اي!!

سرهنگ "...پور" زنگ مي زند خانه ي ما كه سند بياورند ، آدم بدي به نظر نمي آيد

باران مي بارد ، مردها با دمپايي راه مي روند
" لخ لخ دمپايي پاكشان روي زمين "، كه خوانده بودم توي كتاب ها را حالا مي فهمم.
مجله مي خوانم ؛ تلويزيون مي بينند ، دنياي وحش و بعدتر فوتبال..
بازجويي مي شوم، بازجو مي ماند ، خنده اش مي گيرد ، سوالي ندارد كه بپرسد
مي رود
پدرم امده ، نمي گذارندش كه بيايد تو،
راه مي روم ، كف پوش ها را مي شمارم و اقدام عليه امنيت ملي را بخش مي كنم
زياد خوش آهنگ نيست ، اما به قدر كافي دهن پركن است.
باران مي ايد
مردي مي گويد دنبالش بروم ، فكر مي كنم مي رويم پيش پدر ، مي پيچد توي اتوبان
تمام راه را غر مي زنم، مي رويم وزرا
مرد كريهي كه قبل تر توي ستاد بوده آنجاست
ـ آوردنت اينجا بالاخره
جرم؟
ـ اقدام عليه..
ـ اين اتهام است اقا
كسي كه اوردتم مي گوي اثبات هم مي شود فردا
ـ مي تونم اسم شما رو بدونم؟
ـ" .. پور"
( سرهنگ ستاد هم همين اسم را داشت)
ـ همتون" .. پوريد"؟ "... " نگهدارتان

خانومي ميايد براي بردنم..

No comments: