Thursday, May 26, 2005


گفت بهتره ادامه نديم
رفت بيرون ،
سكوت
شك زده گفتم ـ بلند ـ: قهر كرد رفت!
توانايي واكنشمونو از دست داده بوديم
چي شد؟ آروم ترين آدم ممكن.. چرا؟

رفتيم دنبالش
حق داشت
آزرده بود ..
رفت
غصم شد زياد
به خاطر بدبختي هايي كه زين پس نازل خواهد شد بر سرمان
و ناراحت كردن اون

كاش مي فهميد چقدر براي خودش و كلاسش اهميت قائل بودم
كاش مي تونستم بهش بگم بهترين استادم بوده ، چيزهاي زيادي ازش ياد گرفتم ..

حالا دوشنبه ها ظهر بايد بساطمو پهن كنم تو پاراديزو
بلكه وقتي مياد لوبيا پلو بخوره ببينمش ،
حالا سه شنبه ها هيچ بهانه اي براي جينگول شدن و لباساي رنگي رنگي انتخاب كردن ندارم

ــــــــ

بليط 127 تموم شد؟؟؟؟؟؟؟

ــــــــ

اعتراف :
من وودي آلن دوست ندارم
آني هال هم نخندوندم

ـــــــ

خوشحالم كه هست
اين همه زميني ، اين همه واقعي ، و پرحجم و پر رنگ
اما دلم براي موهومات كمرنگ مه گرفته ام مي تنگد هي ، بدجور

جز هم دوست دارم ، اسكار پيترسون هم
اما پيلگريم سانگز

No comments: