Friday, June 03, 2005


شنبه و یکشنبه که هی دویدن و به جایی نرسیدن

دوشنبه هم حرص و ترس و هیجان با هم
دست راستی که مفاصلش در هم می روند و ناخن های چپ همه جویده
چرا من؟
وقتی دخترهاشان همه عکاسند و بزرگتر و یکی از پسرها هم ؟
چرا من ؟ که هی سکوت کنم و ناخن بجوم و انقدر شلوغی که دفن بشوم زیر پله ها..
آدم های هیجان انگیز همیشگی هم که نبودند
دیدن دختره بعد از این همه سال اما جیغم را درآورد واقعا

سه شنبه ها باید ول گشت
بعد از شب نخوابی ها..
مرد آرام هم که برگشته باشد، بودنش را باید جشن گرفت
بستنی و ولی عصر و چنارهاش هم جایزه ی عکس هات که بدی نبودند
زق زق ناخنت هم از یاد می رود

چهارشنبه هایی هم هست که می شود بی غر گذراندشان
بی درد،
حتی اگر تمام تنت کوفته باشد
انگار که یک هفته کتک خوری..
چهارشنبه هایی هست که با هات داگ و چای و آتش بازی توی حیاط
و هفتاد و هشت و نقاشی های جدیدش و چهل گیاه و کاردستی
و میزهای پرآشنا و آشناهای هم راه و دوست های رنگی
و بحث های طولانی راجع به تاپ یا بات بودن پازوللینی
می گذرند
و ختم می شوند به میدان محسنی بی حضرت البته

پنج شنبه هم می شود خوابید
و بد اخلاقی کرد
خانه که خلوت شد ، عکس های تک رنگ داغ گرفت
و هی ذوقشان را زد

زندگی بدی هم نیست
با همه ی پروژه ها مانده
و کامپیوترها همه تعطیییییییییییییییییییییییل

1 comment:

Anonymous said...

خیلی جالبی
من مدتهاست بلاگت را می خوانم
موفق باشی