Saturday, November 19, 2005

پنجشنبه ظهر راهی کار بی مزد می شوم
علافی طولانی مدت برای گرفتن عکس هایی که دوستشان ندارم
هی هم که یادآوری کنم سالخوردگیم را
باز مجبورم به دیدن کنستانتین!!
داستان جن و پری و گناه و بخشایش و آخر هم هپی اند!
با پرداخت تماشاگر دنبال کش البته
گرچه اخرهاش من همش خمیازه و غر...

عصر رفتم خانه هنرمندان
جلسه ی گفت و گوی پس از نمایشگاه کاوه و فرنود..
گرچه بعضی از حرف ها تکراری بود و آخرهاش هم فرنود زد به سیم آخر
و مقادیری جفنگ بافت..
دور و برم پر بود از عکس هایی که همه ی حجت من بود برای عکاس شدن
و شده بود مایه ی عذاب وجدان راحت طلبی این روزها..
گفت این عکس ها را " حالا " گذاشته ایم که یادتان نرود جنگ چطور است
که نخواهیدش..

شب میان شاینینگ نازنینم با جک نیکلسون پرستیدنی و خداگریهای کوبریک
و سالوادور استون ، دومی را انتخاب کردم
شیزوفرنیا بسم بود .. واقعیت می خواستم
میان آن همه کشتار و خون ، چشم هام وقتی از نفرت و وحشت بسته شد که
حلقه های فیلم را نور می دادند ، همان ها که عکاسشان خودش را به کشتن داده بود تا ثبتشان کند!
فیلم تصویر حرف های فرنود بود ..
شخصیت دوتا عکاسش هم بی شباهت نبود به خودش و کاوه..
یکی رفت و یکی ..

__

بعداز تحریر:
یکشنبه تلویزیون جمهوری اسلامی ، کنستانتین را تحت عنوان سینمای ماورا نمایش داد
واقعا زحمت کشیده بودند و فیلمی که هیچ صحنه ی مشکل داری!
نداشت را حسابی کوتاه کرده بودند ،
لابد کارگردان ها شعور کافی برای تدوین فیلم هاشان ندارند که اینها از نو..

No comments: