Wednesday, December 28, 2005

می دانستم
تمام مدت می دانستم
تمام مدتی که تو دور دراز کشیده بودی و صدای مغزت را می شنیدم که ایت دازنت ورک انی مور
می دانستم نمی گویم
می دانستم وقت تمام می شود و سکوت من نه
تمام مدت که همه ی تنم پر بود از خواستن ، جز صدام که در نمی آمد
مثل بچگیهام باز همه چیز را ریختم توی چشمهام
توی این تاریکی که چشم چشم را نمی بیند..
مثل توی کلاس که جواب سوال های استاد محبوبم را می دانم و خفه خون می گیرم
و بعد هی دعا می کنم شوق را دیده باشد توی حرکاتم ، آگاهی را توی چشمهام

صدام در نمی آید
چشم هام هی مه آبی می گیرند ، جاذبه ای اما نیست که بریزاندشان
دست هام هی گره می خورند توی هم ، مشت می شوند ، فرو می روند زیر ژاکتم
تا نیایند سمت دست های تو ، سمت سیبک گلوت که آن طور با حرص بالا پایین می رود
لب هام هی فشرده می شوند ، انگار که سدی در برابر صداییکه باید در بیاید
یا بوسه ای که آرام بنشیند روی انگشت هات

می دانستم
که باز تمام می شود و نمی گویم
هزار بار گذشت از خاطرم
این بار
این بار...
فکر نمی کردم که این بار
بار پیش شاید
که باورم نمی شد باز هاله لویا و آیم یور من ، که باز دنس می تو دی اند آو لاو ،
انگار که شبیه سازی آن شب دور
سیگارت را که می کشیدی در سکوت و تاریکی ، رکوئیمم را نوشته بودم من..
اما این بار نه که باخ سرخوش بود و واگنر های و هوی راه انداخته بود و
گلن گولد دیوانگی می کرد و تو می خواندی ..
تقصیر این صداست که هیچ وقت همراهی نمی کند با چیز توی سینه یا حتی با چیز توی سر ،
تقصیر این صدای همیشه مخالف خوان است
همیشه وقتی که نباید ..
چشمهام اما پر بود
شاید اگر نور کمی بیشتر بود
یا چشم هات تیزتر
یا دلت همراه
اما هی صدای چیزتوی سینه یا سرت می آمد ، ایت دازنت ورک انی مور ، ایت دازنت ورک ..
بعد حرف زدی
سنگ هامان واکنده شد به اصطلاح
سنگ های من خشت نپخته بود اما ، از همان ها که بیمارند ، صدای مرگ می دهند ،
سنگ های من سنگ که نه ، خاک بود ،
چه نوشته بودی ؟ خاک مریم از آب جبرئیل ..؟ گل عیسی را که تنها نمی توانم عمل بیاورم..
سنگ ها ی تو سنگ گرانبهای تراش خورده ، پرجلوه و درخشش ،

" نفس با خستگی در جنگ
من با خویش
پا با سنگ
چه راه دور
چه پای لنگ!" *
از" مراقب خودت باش" متنفرم من
یعنی که تنهایی بعد ازین
_ انگار که همیشه نبوده ام _
یعنی غصه نخور ، ا شک نریز ، بچه بازی در نیار ،
_ انگار که سفت نشده ام انقدر که هیچ دردی نریزاندم _
از " مراقب خودت باش " متنفرم من
یعنی که برو به درک!

چه راه دور!
چه راه دور بی پایان!

__

پس نوشت
1 _ * شاملو

2 _از شانزده سالگیم به این طرف
کسی را ارجاع نداده ام به نوشته ای
اما این بار ، صدام اگر در میامد برای گرفتم ای میلت لااقل ،
این را می فرستادم برایت
انقدر که تمام امشب من