Tuesday, February 14, 2006

ترديد بايد باشد اين حس سختی که پست پيشينم را تمام می کند
بعد از نتايج انتخابات بود که اعلام کردم ايرانی نيستم من
چه روزهايی زيادی هم که اين میل شدت گرفت
چه روزهای زيادی هم که لذت بردم که مردم کوچه و بازار مرا از غير بگيرند

بيسته ی فجر را می نشينم به تماشای تصاوير خيابانی انقلاب
می نشينم به شنيدن سرودهای انقلابی؛
"غریو لاتخف سر ده به گلبانگ مسلمانی"
شب توی تب در سرم می کوبد ،
انقدر تکرار می کنم " نه ظلم و نه زنجیری در اوج خدا هستیم.."
که مهمان هم فراری می شود از خانه مان ،
براش رژ گونه را با ریتم " ارتش خلقی بپا می کنیم "خواندنم ، می کوبم روی صورتم

چقدر خوب که این دوساله برای اینکه یادمان بیاورند
خلاف ادعاهای همیشگیشان انقلاب فقط کار امت مسلمان نبود
که ما هم بوده ایم ، ما خیلی از مردم
فیلم های مستندی را که تپانده بودند گوشه ی آرشیوها
یا مثله شده به خوردمان می دادند ، حالا کاملتر نشانمان می دهند

شروع کرده بودم از شک بگویم
تردید وقتی می آید که اشک حلقه می زند توی چشمهام
وقتی نگران تمام آن جوانک های سیبیلوی توده ای و
دختران سفت روسری بسته ی مجاهد می شوم
ـ چند سال دوام آوردند ، چند ماه؟ زنده هاشان کجان ؟ کدام روانکاوی آرامشان می کند ؟ ـ
بعد فکر می کنم چند چشم خیس حالا خیره اند به این تصاویر
فین فین راه می اندازم که چشمم نیافتد به بابا
بعد فکر می کنم چرا تصویرهای انقلاب کوبا پس اینطورم نمی کند؟
مگر عمو فیدل دیکتاتورم را دوست ندارم ؟
عکس آن مرد خوش استیل مگر سال ها همراهم نبوده ؟
مگر اینها مردم نیستند ؟
آدم ها !

من که با موزیک های امریکای لاتین زندگی می کنم
اما حسی که این آهنگ برام می سازد چرا انقدر متفاوت است؟
چرا بار اول آن طور به گریه ام انداخت ؟ موسیقیش که در حد شاهکارهای خدایان نیست.
بی وطن می خواستی باشی ؟ هه !
پس این زر زر موقع شنیدن وطنت چیه؟
میگذارم ده ها بار تکرار شود
نه موسیقی نیست ،
عاشق صدای آقای خواننده ـ که اسمش را هم می توانم حدس بزنم فقط ـ نشده ام
کار واژه هاست..
حتی نوستالژی هم نیست
مثل ای ایران که انقدر ایستادیم برایش و انقدر همه علمش کردند در هر شرایطی
که سحرش کمرنگ شد نیست
یا سرودهای انقلابی که از بچگی همراهم بوده
پیر شده ام لابد
باید بچسبم به جایی
وطنی چیزی
شاید حرف هام را هم پس گرفتم
پیرمرد توی یک بوس کوچولو گفت :
" آدم شناسنامشو که پاره کنه اسم باباش عوض نمی شه "


*اولين سرود ملي ايران مربوط به دوره قاجار ساخته موسيو لومر فرانسوي (موسيقي‌دان نظامي اعزامي به ايران در دوره قاجار. اين سرود براي پيانو نوشته شده و يك بار به هنگام ورود مظفرالدين شاه قاجار و در حضور وي در پاريس اجرا گرديد و اجراي آن توسط اركستر ملل اولين اجراي رسمي و اركسترال آن است كه به پيشنهاد رهبر اركستر در دوره حاضر ترانه اي براي آن توسط بيژن ترقي سروده شد.) به همراه خواننده در دهم و يازدهم مهرماه ۸۴ در تالار وحدت اجرا گرديد.
از طریق پینکفلویدیش

No comments: