جنبه های خوب قضيه را هم خواهم ديد
اما باور کنيد خيلی مسخره و دردناکه که هنوز کلاس های ما تشکيل نمی شن
من هم که به قول استادم ساده ( نفهم ) ، از اول ترم هی می روم و دست از پا درازتر..
دردناکی وقتی به زجرآوری تبديل می شه که رنج راه کرج را هم به خود هموار کرده باشی
از برای گذران دو واحد تربيت بدنی ناقابل که ـ در نهايت ممکن است موجب دوری دائميت
از مدرک نازنين و بی حاصل ليسانس گردد ـ و بعد از رد شدن از هفت کوه و هفت بيابان
و پاره کردن هفت کفش آهنی ببينی ساختمان تربيت بدنی پر از برادران نيمه برهنه کشتي گير
است ـ البته بوشان از بيابان آخر هم به مشام می رسيد ـ بعد با تلاش بسیار برای کر نمودن در برابر صحبت های دلچسب ايشان تمام راه را برگردی و ببينی تا دوساعت بعد محکومی به ماندن در جزيره ، خبری هم از آشناهات نیست و هيچ موجود قابل توجهی هم در جزيره ی نيمه مسکون رویت نمی شود ..
اما اين دوساعت را يله دادم در آفتاب و گوش سپردم به نوای فرح بخش توليد شده
توسط دوستان دانشکده ی موسيقی و جامعه شناسی گيدنزم را خواندم
آسمان هم به غایت آبی بود و پر از پنبه های ولوی سفید و آفتاب پر از حس های نشاط آور
اما به دلیل نبودن همنشینی ضمن لذت بردن از تمام این مواهب نمی شد وظیفه ی صادر فرمودن غرهای مبسوط اندر حرام شدن وقت را از یاد برد ، چون شنونده ای نبود غرها را ذخیره فرمودیم در وجود مبارک تا برسیم به گاربیج مقدسمان
انقدر هم که خوابیده ام که امروز ( تمام راه رفت و برگشت کرج و بعد برای اعتراض به این
وضعیت در خانه هم ،ساعت ها ) که منگم هنوز
اما باور کنيد خيلی مسخره و دردناکه که هنوز کلاس های ما تشکيل نمی شن
من هم که به قول استادم ساده ( نفهم ) ، از اول ترم هی می روم و دست از پا درازتر..
دردناکی وقتی به زجرآوری تبديل می شه که رنج راه کرج را هم به خود هموار کرده باشی
از برای گذران دو واحد تربيت بدنی ناقابل که ـ در نهايت ممکن است موجب دوری دائميت
از مدرک نازنين و بی حاصل ليسانس گردد ـ و بعد از رد شدن از هفت کوه و هفت بيابان
و پاره کردن هفت کفش آهنی ببينی ساختمان تربيت بدنی پر از برادران نيمه برهنه کشتي گير
است ـ البته بوشان از بيابان آخر هم به مشام می رسيد ـ بعد با تلاش بسیار برای کر نمودن در برابر صحبت های دلچسب ايشان تمام راه را برگردی و ببينی تا دوساعت بعد محکومی به ماندن در جزيره ، خبری هم از آشناهات نیست و هيچ موجود قابل توجهی هم در جزيره ی نيمه مسکون رویت نمی شود ..
اما اين دوساعت را يله دادم در آفتاب و گوش سپردم به نوای فرح بخش توليد شده
توسط دوستان دانشکده ی موسيقی و جامعه شناسی گيدنزم را خواندم
آسمان هم به غایت آبی بود و پر از پنبه های ولوی سفید و آفتاب پر از حس های نشاط آور
اما به دلیل نبودن همنشینی ضمن لذت بردن از تمام این مواهب نمی شد وظیفه ی صادر فرمودن غرهای مبسوط اندر حرام شدن وقت را از یاد برد ، چون شنونده ای نبود غرها را ذخیره فرمودیم در وجود مبارک تا برسیم به گاربیج مقدسمان
انقدر هم که خوابیده ام که امروز ( تمام راه رفت و برگشت کرج و بعد برای اعتراض به این
وضعیت در خانه هم ،ساعت ها ) که منگم هنوز
No comments:
Post a Comment