Wednesday, April 26, 2006

..مرد از روی موتور دستشو اورد جلو
نه ، کيفمو ندزديد ، نه
به دختر بچهه گفتم چيزی نشد ، گفتم خوب شد باهات اومدم
دختر بچهه خيلی نازنازی و هميشه مراقبت شدست
فکر کردم حالا خواهرم تنها داره می ره خونه؟ اون که کوچیکتره از این
رسوندمش دم خونشون
بعد چشمام پر اشک شد
فکر کردم منم نياز دارم به کسی که مراقبم باشه ، یه وقتایی ، شايد
من که هميشه ادای گنده لات ها رو در ميارم
من که ساعت ها حرف زدم که نمی خوام دري برام باز شه ، کسی جاشو بده به من
به صرف اينکه دخترم
من که هميشه سنگين ترين بارها رو برداشتم که فکر نکنند ناتوانم
من مستقل قوی وحشی که توی نظر بقيه ساختم

بعد
ديدم هروقت کسی بوده که فکر کردم يه مقداری مراقبمه
..ازش ضربه ای خوردم که
بعد
فکر کردم به کسی / کسانی نیاز دارم که بدون اینکه ازم حمایت کنن
کمک کنن جامعه جوری بشه که لازم نباشه توش دنبال حامی گشت

No comments: