جمعه که همش کار و کار
انقدر که برسم خونه و بمیرم
دستمزد کارگر رو مگه قرار نبود قبل از خشک شدن عرقش بدن ؟
من تاحالا سه بار رفتم حموم اما خبری نیست
قابل توجه خواهر گرامی : عذاب وجدان نداشته باش ،خیلی هم ثمر داد اون روز الویه و تی وی
وقتی داشتم با مدلای فولک ـ فشن ام !!! عین یه عکاس خیلی خیلی حرفه ای رفتار می کردم
فهميدم
بعد شب تا دیر سرهم کردن مشق های فوتوشاپ
صبح زود شنبه دانشگاه که نگذارند فیلممونو ظهور کنم و من هی مشت بکوبم به در و دیوار
و آقای اتو کشیده ی رییس دانشگاه نگاههای عجیب کنه و من در بیام که
..قبلنا اینجور نبودم ، توی این چهارسال
بعد کلاس اولی رو استاده دودر کنه و من خودمو برسونم خونه بی خیال کرج و تربیت بدنی
و بنشینم به ترو ا گلس دارکلی حضرت برگمان که هی اس ام اس و محبوبیت و گه بزنند به خلوتمان
بعد ناهار ، آدما رو بپیچونم و بمونم پیش ولی گرامی
میل نمایشگاه کتاب رفتن رو هم سرکوب کنم
ـ البته روز بعد از بارقبل سری به نمایشگاه زده شد بیشتر به منظور مطبوعات البته و دیدهای سالانه ی دوستان که هربار کی بازدید و کی سفر و اظهار محبت های زیاد سالی یک بار ده دقیقه ای ، ابتیاع مقادیر اندک کتاب و سیزده بدرران کردن توی چمن ها و وسط سالن و جلوی هر انتشارات موقع خرید کتاب غیبت مترجم ها و نویسنده ها را کردن ـ
دوسته هم دیر بیاد و من بخوابم
استادک رو هم بازدودر کنیم که ما می خوایم کار کنیم و کافه چی چیه دیگه
بعد عصر که قراره کار کنیم خودمونو بپیچونیم و بریم کافه گردی
اونوقت گاندی پر پر پر آشنا باشه
ما چهل و پنج دقیقه وایسیم دم ال و از پشت شیشه با آدمای توش معاشرت کنیم
و بعد بریم خلوت ترین کافه و هی آدما از کافه های دیگه پاشن بیان پیشمونو
یهو ببینیم دوتا میز وحشی نشستن و داریم راجع به کلی آدم بی خودی مشترک حرف می زنيم و بحث می رسه به اسبق من که عجب اسکيزوی شاهکاری شده
و اقای کافه ای کم بياره از پررويی و سروصدامونو و بره بيرون و ما بشيم صاب خونه / کافه
قابل توجه بانو نازلی : طلسم را شکانده
چند دقیقه ای نزول اجلال شد در سرای شوکا برای معاشرت با اولد فرندز
بعد انقدر واکنش های عصبی از ما متصاعد شد و انقدر بلند بلند فرمودیم
که ما را طاقت شوکا نیست که شیخ یارعلی شاکیانه مارا گیز کردندی و هرآن احتمال
فحش و فضاحت می رفت از طرف ایشان که ما عطای معاشرت و معانقت با دوستان را به لقای سلامت و آبرو بخشیده ، جانب در را گرفتیم
داریم زمینه های ظهور شما را فراهم می کنیم تا اینبار که میایید لیاقت هم میزی داشته باشیم
بعد شب تا دیر پرتره گیرون و مشق کردنون
و شادی بازی عکس گرفتن با پشمک و لئوی عاشق پيشه و خروس تخم طلا و نن گلدين و
دايان آربس و ساير رفقا ، همراه با غیبت های مستمر و بی وقفه
بعد صبح زود زود زود دانشگاه و کلاس حضرت دودر و
مدير گروه گرامی و بحث پایان نامه وتحصن جوانک های ورودی جديدو بچه بازی درآوردن استادک و بعد به امور زنانه رسیدن
عصر خانه و جبران بی خوابی های اين چندروز و تلفن ها رو بی جواب گذاشتن و دودر کردن دنيا
اين بود گزارش سه روز دلگی و دودرگی ما
تا عبرتی شود برای آينده ی خودمان
پ.ن :
واژه ی ادبی معادل دودر کردن و پيچوندن چيه ؟
شايد هم که ادب و فرهنگ فارسی انقدر بری بوده ازين رفتارهای مذموم
که تا دوران جديد و اختراع این لغات زشت ، رفتاری نبوده که کلمه ای باشه یا شاید هم بالعکس؟
انقدر که برسم خونه و بمیرم
دستمزد کارگر رو مگه قرار نبود قبل از خشک شدن عرقش بدن ؟
من تاحالا سه بار رفتم حموم اما خبری نیست
قابل توجه خواهر گرامی : عذاب وجدان نداشته باش ،خیلی هم ثمر داد اون روز الویه و تی وی
وقتی داشتم با مدلای فولک ـ فشن ام !!! عین یه عکاس خیلی خیلی حرفه ای رفتار می کردم
فهميدم
بعد شب تا دیر سرهم کردن مشق های فوتوشاپ
صبح زود شنبه دانشگاه که نگذارند فیلممونو ظهور کنم و من هی مشت بکوبم به در و دیوار
و آقای اتو کشیده ی رییس دانشگاه نگاههای عجیب کنه و من در بیام که
..قبلنا اینجور نبودم ، توی این چهارسال
بعد کلاس اولی رو استاده دودر کنه و من خودمو برسونم خونه بی خیال کرج و تربیت بدنی
و بنشینم به ترو ا گلس دارکلی حضرت برگمان که هی اس ام اس و محبوبیت و گه بزنند به خلوتمان
بعد ناهار ، آدما رو بپیچونم و بمونم پیش ولی گرامی
میل نمایشگاه کتاب رفتن رو هم سرکوب کنم
ـ البته روز بعد از بارقبل سری به نمایشگاه زده شد بیشتر به منظور مطبوعات البته و دیدهای سالانه ی دوستان که هربار کی بازدید و کی سفر و اظهار محبت های زیاد سالی یک بار ده دقیقه ای ، ابتیاع مقادیر اندک کتاب و سیزده بدرران کردن توی چمن ها و وسط سالن و جلوی هر انتشارات موقع خرید کتاب غیبت مترجم ها و نویسنده ها را کردن ـ
دوسته هم دیر بیاد و من بخوابم
استادک رو هم بازدودر کنیم که ما می خوایم کار کنیم و کافه چی چیه دیگه
بعد عصر که قراره کار کنیم خودمونو بپیچونیم و بریم کافه گردی
اونوقت گاندی پر پر پر آشنا باشه
ما چهل و پنج دقیقه وایسیم دم ال و از پشت شیشه با آدمای توش معاشرت کنیم
و بعد بریم خلوت ترین کافه و هی آدما از کافه های دیگه پاشن بیان پیشمونو
یهو ببینیم دوتا میز وحشی نشستن و داریم راجع به کلی آدم بی خودی مشترک حرف می زنيم و بحث می رسه به اسبق من که عجب اسکيزوی شاهکاری شده
و اقای کافه ای کم بياره از پررويی و سروصدامونو و بره بيرون و ما بشيم صاب خونه / کافه
قابل توجه بانو نازلی : طلسم را شکانده
چند دقیقه ای نزول اجلال شد در سرای شوکا برای معاشرت با اولد فرندز
بعد انقدر واکنش های عصبی از ما متصاعد شد و انقدر بلند بلند فرمودیم
که ما را طاقت شوکا نیست که شیخ یارعلی شاکیانه مارا گیز کردندی و هرآن احتمال
فحش و فضاحت می رفت از طرف ایشان که ما عطای معاشرت و معانقت با دوستان را به لقای سلامت و آبرو بخشیده ، جانب در را گرفتیم
داریم زمینه های ظهور شما را فراهم می کنیم تا اینبار که میایید لیاقت هم میزی داشته باشیم
بعد شب تا دیر پرتره گیرون و مشق کردنون
و شادی بازی عکس گرفتن با پشمک و لئوی عاشق پيشه و خروس تخم طلا و نن گلدين و
دايان آربس و ساير رفقا ، همراه با غیبت های مستمر و بی وقفه
بعد صبح زود زود زود دانشگاه و کلاس حضرت دودر و
مدير گروه گرامی و بحث پایان نامه وتحصن جوانک های ورودی جديدو بچه بازی درآوردن استادک و بعد به امور زنانه رسیدن
عصر خانه و جبران بی خوابی های اين چندروز و تلفن ها رو بی جواب گذاشتن و دودر کردن دنيا
اين بود گزارش سه روز دلگی و دودرگی ما
تا عبرتی شود برای آينده ی خودمان
پ.ن :
واژه ی ادبی معادل دودر کردن و پيچوندن چيه ؟
شايد هم که ادب و فرهنگ فارسی انقدر بری بوده ازين رفتارهای مذموم
که تا دوران جديد و اختراع این لغات زشت ، رفتاری نبوده که کلمه ای باشه یا شاید هم بالعکس؟
1 comment:
khooroos nist,morghe!!akhe morgh ke tokhm tala nemishe!
Post a Comment