شنبه بعد از آن همه دويدن مرگبار که به اغما رفتم
فکر کردم بی خیال سینمای شب دیر
می مانم خانه ، يک فيلم يواش می بينم
بعد دوست ناباب زنگ زد برای قرار شب نشینی مفید بعد از سینما
می شد نه گفت ؟
بعد من آدم خوب بازیم گل کرد باز
رفتم نمایشگاه آقایی که دیروزش دعوتم کرده بود به افتتاحیه ش
کارنامه
من نقاشی نمی دانم ، اما خط ضعیف و قوی را که می شناسم
کارها را انقدر دوست نداشتم که وقتی مشغول بودم به چریدن میان کتاب ها
و آقای صاب کار آمد که نیامدید نمایشگاه من
کلی اصرار و اصرار که دیدم خوب و بسم است دیگر
این وسط استاد سابق همچنان محبوب را دیدم و شاد شدم بسیار
انقدر که این آدم گوووولی است و مودب
زود رسیدم دم سینما
دوستی نبود
بلیط نبود
ایستادم و ایستادم و ایستادم
اشکم داشت در میامد از خیال پیچانده شدن
که دوست ناباب زنگ زد که نگاه کن به روبروت
پریدم توی ماشین آقای همکلاسی خاموش و شروع کردیم به جیغ جیغ با دوست ناباب
بعد هم رفتیم کافه ی فرهنگسرای نیاوران باز
و باقی هم امدند و آب گریپ فروتم را هم خوردم و شاد شاد شدم
تازه متوجه ی نورهای آبی آزاردهنده ی کافهه شدم
و با لپ تاپ اپلشان هم ور رفتم
بعد شب آمدیم خانه ی ما با دوست ناباب و
شروع کردیم به شب نشینی مفید طولانی و عکس دیدیم زیاد
کلی هم ته دلمان شاد بودیم که بلیط نصیبمان نشد
وگرنه معلوم نبود کی می رسیدیم و تا کی و
معلوم نبود جای آن چشم های به زور باز و هی خوابم میاد خوابم میادهای من
استاد صبح زود چه چیزی را باید تحمل می کرد
ـــــ
این تعریف خوشبینانه ی روز بود
قسمت بدش جامانده
ساعت هفت و خورده ای خواهره آمد که اینجایی چرا
مگه قرار نبود بری کنسرت
من هم تک شاخ کرگدن سبز روی سرم که چه خبر شده
که خواهره گفت آقای کاسب فرهنگی گفته که به من زنگ می زنند که بروم کنسرت پیتر باز برای عکاسی
اما آقاهه زنگ که نزده بودند!!
بعد که پیغام دادم که قابل ستایش است چقدر این رفتارهایشان
گفتند حالا برو خوب ، به پارت دوش که می رسی
و می رسیدم!
اما برنامه ندارم انگار من برای زندگیم از نظر حضرت
بعد می گن چرا لجم باش
این دومین کار بسیار لذت بخشش بعد کنسرت شجریان
که یک بلیط ناقابل به من نداد وقتی به خاطر معاشرت شب پیش با خودش صبح نتونسته بودم
برم توی صف
وقتی اون همه کار بی مزد و منت براش کرده بودم
بعد می گن چرا لجی باش
.. تازه اینها گفتنی هاش است وگرنه که
حالا همه تکرار کنید
آقای کاسب فرهنگی یک حیوان است
فکر کردم بی خیال سینمای شب دیر
می مانم خانه ، يک فيلم يواش می بينم
بعد دوست ناباب زنگ زد برای قرار شب نشینی مفید بعد از سینما
می شد نه گفت ؟
بعد من آدم خوب بازیم گل کرد باز
رفتم نمایشگاه آقایی که دیروزش دعوتم کرده بود به افتتاحیه ش
کارنامه
من نقاشی نمی دانم ، اما خط ضعیف و قوی را که می شناسم
کارها را انقدر دوست نداشتم که وقتی مشغول بودم به چریدن میان کتاب ها
و آقای صاب کار آمد که نیامدید نمایشگاه من
کلی اصرار و اصرار که دیدم خوب و بسم است دیگر
این وسط استاد سابق همچنان محبوب را دیدم و شاد شدم بسیار
انقدر که این آدم گوووولی است و مودب
زود رسیدم دم سینما
دوستی نبود
بلیط نبود
ایستادم و ایستادم و ایستادم
اشکم داشت در میامد از خیال پیچانده شدن
که دوست ناباب زنگ زد که نگاه کن به روبروت
پریدم توی ماشین آقای همکلاسی خاموش و شروع کردیم به جیغ جیغ با دوست ناباب
بعد هم رفتیم کافه ی فرهنگسرای نیاوران باز
و باقی هم امدند و آب گریپ فروتم را هم خوردم و شاد شاد شدم
تازه متوجه ی نورهای آبی آزاردهنده ی کافهه شدم
و با لپ تاپ اپلشان هم ور رفتم
بعد شب آمدیم خانه ی ما با دوست ناباب و
شروع کردیم به شب نشینی مفید طولانی و عکس دیدیم زیاد
کلی هم ته دلمان شاد بودیم که بلیط نصیبمان نشد
وگرنه معلوم نبود کی می رسیدیم و تا کی و
معلوم نبود جای آن چشم های به زور باز و هی خوابم میاد خوابم میادهای من
استاد صبح زود چه چیزی را باید تحمل می کرد
ـــــ
این تعریف خوشبینانه ی روز بود
قسمت بدش جامانده
ساعت هفت و خورده ای خواهره آمد که اینجایی چرا
مگه قرار نبود بری کنسرت
من هم تک شاخ کرگدن سبز روی سرم که چه خبر شده
که خواهره گفت آقای کاسب فرهنگی گفته که به من زنگ می زنند که بروم کنسرت پیتر باز برای عکاسی
اما آقاهه زنگ که نزده بودند!!
بعد که پیغام دادم که قابل ستایش است چقدر این رفتارهایشان
گفتند حالا برو خوب ، به پارت دوش که می رسی
و می رسیدم!
اما برنامه ندارم انگار من برای زندگیم از نظر حضرت
بعد می گن چرا لجم باش
این دومین کار بسیار لذت بخشش بعد کنسرت شجریان
که یک بلیط ناقابل به من نداد وقتی به خاطر معاشرت شب پیش با خودش صبح نتونسته بودم
برم توی صف
وقتی اون همه کار بی مزد و منت براش کرده بودم
بعد می گن چرا لجی باش
.. تازه اینها گفتنی هاش است وگرنه که
حالا همه تکرار کنید
آقای کاسب فرهنگی یک حیوان است
No comments:
Post a Comment