Sunday, June 04, 2006

عادات تابستانی م يک ماه جلو افتاده
باز صدای پرنده ها که بلند می شود و آسمان سفيد
می روم توی تخت و زير نور کمی که از پرده ی نيمه باز می آيد چخوف می خوانم
همان داستان های کوتاه که سال های دوم راهنمايی
بعضيش يادم می آيد ، بعضيش هم نه

اين گی تی وی خيلی هم غيرقابل ديدن نيست شب های دير
ديشب يک فيلم کوتاه ديدم
زن هندی همجنس خواه بچه می خواست و مادر شد
اين که مادر آسیایی سنتی اش پذیرفت ماجرا را
زیبا بود ، اما چقدر منطبق است با واقعیت ؟

بعد هم بالاخره " هنری اند جون "
بی هوا توی یک کانال آلمانی پیداش کردم از نیمه
و مگر می شد بی خیالش شد علی رغم دیری و خواب آمدگی و آن زبان مزخرف
فیلم هم کم خسته کننده نبود
تصویرهای خوبی هم توش پیدا می شد البته
ـ حرف را هم که من نمی دانم ـ
اما تمام فیلم فکر می کردم دخترکی که می خواست تمام عالم را هورنی کند
شاید اگر انقدر بیبی فیس و کوچک نبود اصراری پیدا نمی کرد که هی با این کارها
ثابت کند زنی است
و این اوما تورمن هم که عجب خوب است
هنری میلر فیلم هم که انقدر زشت بود که فکر کردم زنی اگر بود حق خواستن هیچ مردی را هم نداشت
ـ حتی اگر ذهن زیبایی داشت ـ
اما این مرد این طور می تواند انتخاب کند و به بازی بگیرد
و خدا وقاحت را به مردان بخشید تا جبران نازیبایشان شود

فیلم را دیدم
به یاد آن روز بارانی راه هفتاد و هشت که پرسید دیده امش یا نه
و صحنه ایش را تعریف کرد
یا امسال که باز پرسید
ـ بدون اینکه یادش باشد قبل تر را ـ
و گفت قبل تر که دیده گفته چه باحال
و حالا فکر می کند چه کثافتی ، بی هیچ عشقی
و من که فکر کردم وقتی از عشق حرف می زنیم ، از چه حرف می زنیم ؟

2 comments:

Anonymous said...

سلام
لطفا ايميلت را چك كن.
از اين هايي كه گفتي هيچ يك را بجز روز هاي باراني هفتاد و هشت تجربه نكرده ام

لاغر said...

هنری اند جون رو می فهمم که نمی شود بی خیالش شد
بچه خواهی رو هم آره البته نه به اندازه ی یرما
بقیه ش رو هم نمنه ؟! ام ببینم کی می تونه گیر بده بم و تظاهرات راه بندازه و بگیره وببره و ببنده