Saturday, July 15, 2006

شبت شلوم
از آن عصرهای جمعه ی خانه نشینی زرد کمرنگ کسالت بار بود
آرته یک فیلم خاکستری ـ قهوه ای چرک سرد نشان می داد با یک زبان غریب ، زمانی لازم بود تا حدس بزنیم کجاست ، و اسراییل که تا پیش از آن سربازهای سبز تیره بود در زمینه ی خاکستر و دود ، به دخترک رنگپریده تبدیل شد با دست های زخم از وسواس دین با رنگمایه ی چرک زرد و درد .. و تکرار مکرر ژسویی امپوغ

تا پیش از آن که اسراییل ندیده بودم ، تا پیش از آن
ـ ماه اوت ؟ ـ
که تصویر گریانشان را ببینم که از خانه هایشان بیرونشان می کنند و لابد قرار باشد از یادم برود کسان دیگر پشت دیوار را که دیگر خانه ای نداشتند که آن طور چنگ بزنند به دیوارهاش

اسراییل علی رغم تلاش های فشن تی وی ، هیچ وقت برای من سرزمین درخشان زرد و نارنجی نشد با دخترکان کشیده ی سبزه ی قرمز پوش با آن دماغ های قوزدارشان
یا ارکستر سمفونیک تل آویو با نوازنده های کلاه بر سرش، علی رغم پرکاریشان در متزو


اسراییل همیشه سریاز سبز پوش تیره بود
در برابر فلسطین ، زنی چاق ـ نماد مادر ـ که گریان بر سر می کوفت و جنازه ای که بر سر دست می رفت
ـ مردی ، پسری شاید که دیگر نبود ـ

زنی که جز سنگ و آه نداشت ، سربازی که نه جنسیت داشت نه حضور انسانی
نیروی زایش گر زندگی در برابر نیروی نابودگر منجمد کننده

دارم تصویرهای ذهنی م را می نویسم ، که عمیق ترند برایم از سید حسن نصرالله فربه و آن مردهای ریش دار سیاه پوش کلاه بر سر که انگار تا ابد قرار است سرشان را در برابر دیواری تکان تکان تکان دهند
از خالد مشعل و آریل شارون
از پرچم های زرد حزب الله و سبز حماس ، از آن پرچم آبی و سفید که همیشه یا زیر پا بود یا میان آتش

چندروزی است که اسراییل تصویر دار شده ، تصویر مردم خیابان و کافه و گالری ، خبری از آن دخترک رنگ پریده که هزار بار دست هاش را می شست نیست ، اما تصویرها پرند از بچه های لرزان پنهان شده در پناهگاه ها ، تصویر اشک ریز بر سر قبری ، دوربینی که میانشان می لغزد و هراسشان و غمشان را می دهد به ما

و آن طرف تصویر توده توده بچه های دونده میان خاک و دود
از دور
توده توده مردم ریخته به خیابان فریادکش مرگ خواه
در لانگ شات

فکر کن
اگر با تصویر آن زن گریان بزرگ نشده باشی ، کدامشان به تو نزدیکترند ؟

بعد عددها ، چهارنفر از آن طرف ، شصت و سه تا از اینوری ها
به تصویرها اعتماد نکن

5 comments:

Anonymous said...

آرته من که همیشه پارازیت دارد.
فکر کنم سانسور چی ها برایت پارتی بازی کرده اند.
شاید هم عوامل داخلی برای جنوبی ها خوش رقصی کرده اند.

. said...

یه تصاویر این ور هم نباید اعتماد کنی .

راننده ترن said...

به تصویر ها اعتماد می کنیم، به همان تصویرهای ثابتی که آویزان دیوارهاست و در رسانه نیست، همان هایی که صد نفر هم نمی بینند.

Anonymous said...

به بعضی هاشون باید اعتماد کرد، نباید؟

PaRaDa said...

tasavir hamishe rast nemigan!