همیشه می رفتم سراغ کسایی که عضو یه گنگ بودن ، الانم درسته خودم محبوب نیستم ، اما آذر که دوستمه
تازه این خانومه ، بلاگر محبوبم ، هم که توپو قل داده طرفم
کلا که من جز شفاف سازی کار دیگه ای نمی کنم اینجا
اما سعی می کنم یه کم چیز نگفته رو کنم که این آدمای محترم از همبازی شدن باهام دلسرد نشن
" اول ـ در خردسالی به رادیو می گفتم " الله - خمینی
دوم ـ هنوز که مدرسه نمی رفتم یه بار از جاکفشیه خونه ی عمه ی مامانم
یک چیز الحاقی ِ! کنده شده از کفشی ( گل / سگک ؟ .. ) برداشتم و بعد توی خیابون پرتش کردم روی زمین
از اون موقع تاحالا نمی دونم چرا این کار رو کردم و هروقت حرف گناه و جهنم می شه
تصویر مشتم که باز می شه و اون چیز سفید ازش می افته میاد جلوی چشمم
ـ تمام این مدت هم منتظر بودم یکی منو بازی بده تا اینو اعتراف کنم ، بلکه بار گناهانم سبک تر بشه -
سوم ـ دیگه شده جزو آرزوهام که با یه نرینه ی بیشتر از پونزده سانت بلندتر از خودم معاشرت کنم / در حضور دخترای بلندتر از خودم عصبی می شم
چهارم ـ هیچ ایده ای راجع به لانگ ریلیشنشیپ ندارم
پنجم - کمتر از یک ماه پیش موقع بار چندم دیدن اشک ها - لبخندها ، گلوله گلوله اشک ریختم
ـ بی هیچ حس نوستالژیک و تداعی خاطراتی ـ
تقریبا ششم ـ یه تقلب هم می کنم و اینجور از شماره های بیشتری استفاده می کنم
می تونید منو توی این عکس پیدا کنید
خوب چون من عقب مونده محسوب می شم و کس زیادیم نمونده واسه ی بازی
و احتمالا همین حالاهاست که یه بازی جدید شروع بشه .. گمونم می تونم یه شوت هوایی کنم
اما به نظرم بامزه ست اگه این خانومه یا این یکی که تجمید شده انگار، هم یه چیزایی رو کنن
برای گفته و نگفته ی ایشون و ایشون هم رسما له له می زنم
تازه این خانومه ، بلاگر محبوبم ، هم که توپو قل داده طرفم
کلا که من جز شفاف سازی کار دیگه ای نمی کنم اینجا
اما سعی می کنم یه کم چیز نگفته رو کنم که این آدمای محترم از همبازی شدن باهام دلسرد نشن
" اول ـ در خردسالی به رادیو می گفتم " الله - خمینی
دوم ـ هنوز که مدرسه نمی رفتم یه بار از جاکفشیه خونه ی عمه ی مامانم
یک چیز الحاقی ِ! کنده شده از کفشی ( گل / سگک ؟ .. ) برداشتم و بعد توی خیابون پرتش کردم روی زمین
از اون موقع تاحالا نمی دونم چرا این کار رو کردم و هروقت حرف گناه و جهنم می شه
تصویر مشتم که باز می شه و اون چیز سفید ازش می افته میاد جلوی چشمم
ـ تمام این مدت هم منتظر بودم یکی منو بازی بده تا اینو اعتراف کنم ، بلکه بار گناهانم سبک تر بشه -
سوم ـ دیگه شده جزو آرزوهام که با یه نرینه ی بیشتر از پونزده سانت بلندتر از خودم معاشرت کنم / در حضور دخترای بلندتر از خودم عصبی می شم
چهارم ـ هیچ ایده ای راجع به لانگ ریلیشنشیپ ندارم
پنجم - کمتر از یک ماه پیش موقع بار چندم دیدن اشک ها - لبخندها ، گلوله گلوله اشک ریختم
ـ بی هیچ حس نوستالژیک و تداعی خاطراتی ـ
تقریبا ششم ـ یه تقلب هم می کنم و اینجور از شماره های بیشتری استفاده می کنم
می تونید منو توی این عکس پیدا کنید
خوب چون من عقب مونده محسوب می شم و کس زیادیم نمونده واسه ی بازی
و احتمالا همین حالاهاست که یه بازی جدید شروع بشه .. گمونم می تونم یه شوت هوایی کنم
اما به نظرم بامزه ست اگه این خانومه یا این یکی که تجمید شده انگار، هم یه چیزایی رو کنن
برای گفته و نگفته ی ایشون و ایشون هم رسما له له می زنم
6 comments:
فرزندم اعترافاتتو شنیدم...تو رسماً از همین الان آمرزیده شدی میتونی تا اعتراف بعدی هر چی دلت میخواد سوتی بدی!!!
من یکی که حدود 5 ساله دارم تو این سرزمین اعتراف می کنم... دیگه هرچی انگشت می زنم زرداب میاد بالا...
نشستهام و نگاه ميكنم كه آيا يك دانشجوي روانشناسي باذوق پيدا ميشود كه محتويات عظيم همه اين "يلدابازي"ها را موضوع يك پاياننامه كند. مثلاَ فرض كنيد همين ماجراي "گل/سگك" كفش! آيا احساس پيچيده عشق/نفرت اين خانوم دوستداشتني ما نسبت به دنياي مد، ريشه عميق در همين خاطره دوران كودكياش ندارد آيا؟
عجب .
راستش با همه ی اینها که کم خوانده ام شما را ولی اصلا فکر نمی کردم موهایتان کوتاه و قد بلند و لاغر باشید . :دی
دقیقا بر عکس تصور کرده بودم . چرا ؟
خب، حالا ديگر با قطعيت ميتوان گفت كه در مورد اين بشر، همه چيز از خردسالي شروع شده است، و مثلاَ تاريخچه ميل مقاومتناپذيرش به نامگذاري آدمها، به سالها پيش و ابداع نامي تازه براي راديو برميگردد. و آيا انتظار بيهودهاي است كه از او بخواهيم تا برايمان تعريف كند كه چهگونه در يكسالگي دوربين دايي بزرگش را به دست گرفت و حاصل كارش، دكتر هادي شفائيه و فخرالدين فخرالديني را شگفتزده كرد؟ تعريف كن دختر! منتظريم
سلام عرض کردیم. تجمید اما آیا به چه معنی ست یرماهه.
Post a Comment