راه که می رفتم می دانستم دیوار دست راستیم وی اند ای است ، موزه ی ویکتوریا اند آلبرت لندن
بعد سوار مترو شدم ، یک چیزهاییم گم شده بود و من هی می گشتم
واشنگتن .. پله های مارپیچ تا ابد که هی می رفتمشان بالا تا برسم به یک نمایشگاه نقاشی
روی دیوارهای منحنی گاهی نشانی بود از آن نمایشگاه که هی بالاتر.. بالاتر
ارمنستان بود .. زیاد بودیم .. بعضی هایمان ساز می زدند
من دنبال دوربینم می گشتم که جاش گذاشته بودم
با کامیون توی جاده های دهی می رفتیم ، بارهای بین راهی و هی موسیقی و لیوان های آبجو .. من دنبال دوربینم می گشتم
با سروصداش که بیدار شدم فهمیدم با هم توی منهتن راه نمی رفته ایم
که دنبال جایی که قرار بود مراسم سخنرانی انجام شود و نشده بود
و ما می خواستیم پول بلیط های ورودیمان را پس بگیریم ، نمی گشته ایم
این بار خیالم راحت بود ، می دانستم هرچیز برمی گردد به کجای روز ، شبش حداقل سه بار تایپ کرده بودم منهتن
خبری از دالان و تونل مترو هم نبود که بشود چسباندش به عموجان زیگموند
حالا اما دارم فکر می کنم دنبال چه می گردم که شب ها دوره می افتم دور دنیا و همیشه هم اینجور نگران و گم کرده
حالا که دارم فکر می کنم یک روز باید راستکی دوره بیافتم دور دنیا و چهل پاره ی رفقام را جمع کنم
حالا که فکر می کنم یک روز توی کنسرتی در آلمان می بینمش آیا .. یا آن یکی را توی کافه های پاریس
فستیوال فیلم کجای دنیا باشد تا پیداش کنم ؟ نمایشگاه نقاشی ؟ ویدیو ؟ عکس ؟ سخنرانی ؟
یک روز باید راستکی دوره بیافتم دور دنیا ، چهل تکه ی رفقام را بدوزم
بعد سوار مترو شدم ، یک چیزهاییم گم شده بود و من هی می گشتم
واشنگتن .. پله های مارپیچ تا ابد که هی می رفتمشان بالا تا برسم به یک نمایشگاه نقاشی
روی دیوارهای منحنی گاهی نشانی بود از آن نمایشگاه که هی بالاتر.. بالاتر
ارمنستان بود .. زیاد بودیم .. بعضی هایمان ساز می زدند
من دنبال دوربینم می گشتم که جاش گذاشته بودم
با کامیون توی جاده های دهی می رفتیم ، بارهای بین راهی و هی موسیقی و لیوان های آبجو .. من دنبال دوربینم می گشتم
با سروصداش که بیدار شدم فهمیدم با هم توی منهتن راه نمی رفته ایم
که دنبال جایی که قرار بود مراسم سخنرانی انجام شود و نشده بود
و ما می خواستیم پول بلیط های ورودیمان را پس بگیریم ، نمی گشته ایم
این بار خیالم راحت بود ، می دانستم هرچیز برمی گردد به کجای روز ، شبش حداقل سه بار تایپ کرده بودم منهتن
خبری از دالان و تونل مترو هم نبود که بشود چسباندش به عموجان زیگموند
حالا اما دارم فکر می کنم دنبال چه می گردم که شب ها دوره می افتم دور دنیا و همیشه هم اینجور نگران و گم کرده
حالا که دارم فکر می کنم یک روز باید راستکی دوره بیافتم دور دنیا و چهل پاره ی رفقام را جمع کنم
حالا که فکر می کنم یک روز توی کنسرتی در آلمان می بینمش آیا .. یا آن یکی را توی کافه های پاریس
فستیوال فیلم کجای دنیا باشد تا پیداش کنم ؟ نمایشگاه نقاشی ؟ ویدیو ؟ عکس ؟ سخنرانی ؟
یک روز باید راستکی دوره بیافتم دور دنیا ، چهل تکه ی رفقام را بدوزم
4 comments:
دوره توی دنیا...همش عکس میگیریم وشب شام سبک ...میگه هر جا بری آسمون همین رنگه میگم ولی زمینش یه رنگ دیگه اس ...حتی دو سه قدم اونور آب هم یه رنگ دیگه اس رنگها روشنه تو تاریکی میدرخشه.. چه برسه به اون خاک خوب که خیلی دوره ...ولی نه نزدیکه دارم بوشو احساس میکنم
خوب اگر دوست داشته باشی منم کمکت می کنم در دوره کردن دنیا :دی
حتمن این کار رو بکن یه روز، اما:
Start with Manhattan and end it to Manhattan.
Manhattan in one sense is the melting pot of the whole world.
dokhtaram baraye aksat ye kari bokon....
Post a Comment