فیلمی که منتظرش بودم .. با عوامل آشنا .. یک جای دیگر
من .. مانده به دو .. جمهوری .. بلیت به دست .. منتظر
ساعت چهار .. زعفرانیه .. آنجاست یعنی ؟
نه که نشود خود را رساند ها ، دوساعت وقت کمی که نیست
فکر می کنم اینجور شیدایی ها گذشته از من
بلیت ها را سفت تر می گیرم
اول هاش زیاد هم نیستم .. بعد کم کم تو .. تو تر
تکان هم نخوردم
حالا فقط سکوتم میاید .. فکر می کنم می ماند باهام ، حالاحالاها
گور پدر عوامل آشنا
رضایت غرقه ام کرده بود انقدر، که دلم کلی تا تشکر از دوست آدم حسابیه خانوم جالبه رو می خواست
ازین به بعد هم افسارم دست ایشان
بعد هم ادای خانه هنرمندان رفتنی که قصد کرده بودم
و حالا می دانستم چقدر بی نتیجه
سرسری دیدن کارها
آن برنامه هم تا آنور سال تعطیل
تا آن ور سال کی زنده کی مرده .. چی به چی
انقلاب رفتنم نمی آید .. می روم که از هفت تیر .. خانه ام نمی آید .. اتوبوس .. که طول بکشد
بعد طولللللللللللللللللل است که می کشد .. بس که بارانی و ترافیک
در اوج رگبار ، رسیدن به مقصد تقریبی
موها خیس .. صورت خیس .. لچک خیس
پسرک می پرسد سردت نیست؟جواب نمی دهم ..دستمال می دهد که صورتت را خشک کن..وسط این باران این هم شد محبت ،رهگذر؟
حالا گیرم که خیسی ، یک لحظه خشک .. بعدش ؟
. ماشین هم که گیر نمی آید
تمام راه هم که لب هام آویزان بود ، چشم هام اگر می توانست اینجور تولید آب کند ، خوشی ناک می شدم
که گفته بیزارم من از خیسی بارانی ؟
اینجور هم که فشرده ایستاده ام از ترس درافتادن باد است با دامن در حضور تماشاچیان نااهل
وگرنه نمی بینید چطور خدنگ وار قامت راست کرده ام سر به آسمان ؟
خیس که می رسم خانه .. دوست مهربان سرشلوغ مودبِ احوال پرس زنگ .. ترس های مگر چقدر بد هستمم ؟ ، کمی پر
برای بالا بردن ریت این یکی هم که شده .. رفتم و مراحل خسته کننده ی عضویتش را انجام دادم
دیوارهای گودالم رو حس می کنم
من .. مانده به دو .. جمهوری .. بلیت به دست .. منتظر
ساعت چهار .. زعفرانیه .. آنجاست یعنی ؟
نه که نشود خود را رساند ها ، دوساعت وقت کمی که نیست
فکر می کنم اینجور شیدایی ها گذشته از من
بلیت ها را سفت تر می گیرم
اول هاش زیاد هم نیستم .. بعد کم کم تو .. تو تر
تکان هم نخوردم
حالا فقط سکوتم میاید .. فکر می کنم می ماند باهام ، حالاحالاها
گور پدر عوامل آشنا
رضایت غرقه ام کرده بود انقدر، که دلم کلی تا تشکر از دوست آدم حسابیه خانوم جالبه رو می خواست
ازین به بعد هم افسارم دست ایشان
بعد هم ادای خانه هنرمندان رفتنی که قصد کرده بودم
و حالا می دانستم چقدر بی نتیجه
سرسری دیدن کارها
آن برنامه هم تا آنور سال تعطیل
تا آن ور سال کی زنده کی مرده .. چی به چی
انقلاب رفتنم نمی آید .. می روم که از هفت تیر .. خانه ام نمی آید .. اتوبوس .. که طول بکشد
بعد طولللللللللللللللللل است که می کشد .. بس که بارانی و ترافیک
در اوج رگبار ، رسیدن به مقصد تقریبی
موها خیس .. صورت خیس .. لچک خیس
پسرک می پرسد سردت نیست؟جواب نمی دهم ..دستمال می دهد که صورتت را خشک کن..وسط این باران این هم شد محبت ،رهگذر؟
حالا گیرم که خیسی ، یک لحظه خشک .. بعدش ؟
. ماشین هم که گیر نمی آید
تمام راه هم که لب هام آویزان بود ، چشم هام اگر می توانست اینجور تولید آب کند ، خوشی ناک می شدم
که گفته بیزارم من از خیسی بارانی ؟
اینجور هم که فشرده ایستاده ام از ترس درافتادن باد است با دامن در حضور تماشاچیان نااهل
وگرنه نمی بینید چطور خدنگ وار قامت راست کرده ام سر به آسمان ؟
خیس که می رسم خانه .. دوست مهربان سرشلوغ مودبِ احوال پرس زنگ .. ترس های مگر چقدر بد هستمم ؟ ، کمی پر
برای بالا بردن ریت این یکی هم که شده .. رفتم و مراحل خسته کننده ی عضویتش را انجام دادم
دیوارهای گودالم رو حس می کنم
4 comments:
خب الان يعني اين فيلمه خوبه؟ :)
بارون هم كه خوووبه كه...
اينطور اگر مينوشتي قشنگتر نبود: "طووووووووووووووووووول"؟
من گفته بودم حسود نیستم ؟ من به گور خود خندیده بودم . من حسودم و بلیط هم می خواهم اتفاقا :دی
سری قبل انگار که این پوستر باز نشده بود . ولی حالا می بینم چقدر دوستش دارم :لبخند
Post a Comment