Saturday, February 10, 2007

But love is not a victory march

دیروزش صف انقدر زیاد بود
نه به خاطر خون بازی یا رخشان،به خاطر بهرام رادان بیشترک،که من اصلا هم نمی دانستم که داردش
که بی خیالش شویم و تور بسکین رابینز میردامادیمان را برپا کنیم

فرداش اما که کلی زودتر می رویم ، هیچ که صف نیست
چهار پنج نفریم اولش .. بعد کمی بیشتر
سینایی چه کم شده محبوبیتش
داستان تکراری و پایان بد و نه هیچ چیز خاص
سینایی چش شده ؟؟

بعد هم که داریم فکر می کنیم فیلم بعدی را دونفری خواهیم دید
!! سینما می شود شلوغ .. بیشترین آشناهای این مدته را دیدیم
فقط آقای تا پیش از این پشت و حالا روی صحنه را ندیدیم که بگویمش چه کار خوبی کرده ! حیف آن همه زیبایی بود در پس پرده

ندیده بودمش که آمده تو .. میانه ی فیلم بود که کسی غر زد و قلبم گفت تالاپ
گفته بودم اینجور شیدایی ها نیامده به من ؟؟ .. ای یاوه .. یاوه
بعد هم که صداش بود روی فیلم .. همان جور که از روی متن می خواند همیشه
و صدای قلب من .. همان جور که می کوبید همیشه

پله ها را می پرم پایین که به خویشاوند سابق سلام بگویم که پشتش به ماست
روبرویم اما .. ، می مانم
داستان همیشگی موبایل های سوخته و شماره های گم شده
مدرن که نبودید شما !؟چه آمده بر سر آن کاغذ مچاله با آن شماره های بزرگ ماژیکی روش
..که پشتش آدرس ِ همان جا بود که اولین بار
شلوغ است سرش .. بی خداحافظی زده ایم بیرون و توی ماشین خویشاوند سابقیم به سوی خانه
شماره ای ناشناس .. می رویم کافه ی دور ، می آیید ؟ .. مقصد می شود کافه ی دور
که چه شلوغ و چه همه آشنا .. که دختر نشسته پیشش و معلوم همه چیز
که من غصه هم نمی خورم زیاد .. آفرودیت چهل گیاه هم منطقی عمل می کند
پسر میز کناری می گوید میم نیستید شما ؟ دوست بچه گی های من که رفت خارج ؟
و یکجور با حسرت ، که می خندند آدم ها که خجالت نمی کشی که نیستی ؟
میم نیستم من .. کاش که بودم .. انگار که میم ها ، پرطرفدارترین ِ دخترهان ، این روزها
انگار که قرار است توی تمام زندگیم میمی هم باشد

یک جورهایی آرام و سبکم .. غصه هم نمی خورم زیاد
شب .. عکس ها را می بینم .. وا می دهم
. شاید هم که تمام شد .. هیچ وقت هیچ حقی نداشته ام

7 comments:

__ said...

روز سوم را چی یرما ؟ دیدی ؟ امروز تی وی می گفت انگار 12 تا کاندیدایی شده !
این عکس هم خیلی بنده خدایی ست ها :دی چقدر زخم خورده است .
برق چشمانش هم پریده :دی

یادم رفت انگار . خواستم در مورد کلهر و پرستشش تایید کنم حرفت را . من هنوز مستم . باورت می شوم ؟

در مورد تالاپ و یکهو و ندیده بودی اش که آمده تو ، خدایی حرفی نیست . من خیلی سررشته ندارم :دی

Anonymous said...

سلام...ميدوني يه جوري مينويسي كه آدم رو وادار ميكنه فكر كنه..به همه چيزاي كوچولويي كه تو زندگي هست...و زيباست...و همراهي دردها ...هميشه؟

Anonymous said...

اوهوم... همیشه خوش به حال میم هاست..

Anonymous said...

"خوشا به حال ماتميان زيرا ايشان تسلي خواهند يافت"
انجيل متي، باب پنجم، آيه چهارم

Anonymous said...

az too in jashnvare ha chi dar miad?
hich
adaye roshanfekriye adam bere too safe toolani o baad age khosh eghbal bashe beshine film farsi bebine.......
cinema inja tamoom shodast.

Anonymous said...

البته با توجه به شانسي كه سركار خانوم دارند، اگر هم اسم‌شان با "م" شروع مي‌شد، در آن صورت، هيچ بعيد نبود كه خانوم‌هايي كه اسم‌شان - چه مي‌دانم، مثلاً - با "ز" شروع مي‌شد، پرطرفدارترين‌ها مي‌شدند. گمان نمي‌كنم كه خود ايشان هم قصد داشته باشند كه اين احتمال را كاملاً مردود بشمارند
توضيح: نسخه اوليه اين كامنت - كه به دلايل روشني كنار گذاشته شد - اين‌طور شروع مي‌شد: البته با توجه به اخلاقي كه سركار خانوم دارند

Spezialpeggy said...

found your blog and read the headline and thought its jeff Buckley beeing back.
Dont understand a word or cant even read them. Just wanted to leave a nice greeting from Berlin.
good luck!
Spezialpeggy.