به برخی کلیشه ها می باید احترام گذاشت
که عادت کنی دلیوری ِ تحویل سال نوت مطرب و مزقونچی باشد
و نه ارتشی ها
بعد مگر می شود دلت نلرزد از فکر سرو صداهای فرازیاد
و قرمزی جاری و خاکستری حاکم ؟
با این اسم گذاشتن های مسخره اش
که وقت معنی کردنش برای پسرک
، که یعنی همه با هم وصلت کنیم و خنده هم
ته صدات ترس می نشیند
همه چیز طبق کلیشه انجام شد
سبزی پلو-ماهی و هفت سین و شادمانی
و دعواهای مرسوم عید دیدنی به اجبار
.. و غرهای معمول سر لباس پوشیدن
علی رغم یک هو عذاب وجدان های بورژوازی شب عید
و آژانس شیشه ای به یادآوردن های پدر
و دلم گرفت از فکر چه دلم تنگ می شودِ روزی که این چیزها نباشد
دیروز هم در معیت همالان رفتیم و بهار کردیم
از شکوفه باران که خبری نیست .. از شکوفه ی زیاد هم حتی
خدا نگهدارد درخت زود بالغ حیاط دانشگاه را که از یک ماه پیش چشممان را روشن کرد
اما بهار قابل باوری از آب درامده
با این کمی سرما و آبی آسمان و شارپ شدگی رنگ ها
، که ورجه ورجه مان می آید و در آغوش گرفتن تک تک درخت ها
مثل روزهای نوجوانی
بادام های آجیل را به سفارش کسی
فندق هایش را به خاطر دل خودمان
پسته هایش را از سر عادت
و بادام هندی و مابقی را از سر تفنن
می خوریم
و باکیمان هم نیست از ظاهر و جرم و حجم و اینها
حس از چشمه ی زندگانی عبور کردگی داریم
که حالا که دوام آوردیم و تمام شد سال عزا ، به خیر می گذرد این دوازده ماه هم
ایدون باد
___
این تصویر هم به خاطر این خانوم تولدی ، که گوشزدمان کرد خودمان بهاریم و پر شکوفه
که عادت کنی دلیوری ِ تحویل سال نوت مطرب و مزقونچی باشد
و نه ارتشی ها
بعد مگر می شود دلت نلرزد از فکر سرو صداهای فرازیاد
و قرمزی جاری و خاکستری حاکم ؟
با این اسم گذاشتن های مسخره اش
که وقت معنی کردنش برای پسرک
، که یعنی همه با هم وصلت کنیم و خنده هم
ته صدات ترس می نشیند
همه چیز طبق کلیشه انجام شد
سبزی پلو-ماهی و هفت سین و شادمانی
و دعواهای مرسوم عید دیدنی به اجبار
.. و غرهای معمول سر لباس پوشیدن
علی رغم یک هو عذاب وجدان های بورژوازی شب عید
و آژانس شیشه ای به یادآوردن های پدر
و دلم گرفت از فکر چه دلم تنگ می شودِ روزی که این چیزها نباشد
دیروز هم در معیت همالان رفتیم و بهار کردیم
از شکوفه باران که خبری نیست .. از شکوفه ی زیاد هم حتی
خدا نگهدارد درخت زود بالغ حیاط دانشگاه را که از یک ماه پیش چشممان را روشن کرد
اما بهار قابل باوری از آب درامده
با این کمی سرما و آبی آسمان و شارپ شدگی رنگ ها
، که ورجه ورجه مان می آید و در آغوش گرفتن تک تک درخت ها
مثل روزهای نوجوانی
بادام های آجیل را به سفارش کسی
فندق هایش را به خاطر دل خودمان
پسته هایش را از سر عادت
و بادام هندی و مابقی را از سر تفنن
می خوریم
و باکیمان هم نیست از ظاهر و جرم و حجم و اینها
حس از چشمه ی زندگانی عبور کردگی داریم
که حالا که دوام آوردیم و تمام شد سال عزا ، به خیر می گذرد این دوازده ماه هم
ایدون باد
___
این تصویر هم به خاطر این خانوم تولدی ، که گوشزدمان کرد خودمان بهاریم و پر شکوفه
4 comments:
با همه ي كليشه هاي مسخره و دلتنگی های بی دلیل و با دلیل, بهارت مبارک دخترک رنگی...
Axe Marekeyie . daghighan neshoon mide to por az shokoofeyi . :*
دقيقاً از زمان سعدي عليهالرحمه تا حالا،اين كلمه «همالان» رو نشنيده بودم و واقعا اين تلاش جدي و سنتگرايانه شما در حفظ گذشتهها، هرچند سعي ميكنيد متظاهرانه وانمود كنيد كه از كليشهها و كهنهها فراري هستيد، ستودنيه
از اونور، از نحوهي برخوردت با ظرف آجيل كه نخودچي و تخمهها رو بالكل نديده گرفتي،هرچند كه حركتي شديداً بورژوازيك بود و تو هم كه هميشه سعي ميكني عليرغم رنگهاي مطنطنت خودت رو به پرولتاريا نزديك كني و اينا؛ خوشم اومد
از اينور ، از اينكه واقعا برات بهار و قابلباور بوده، همالانه خوشحالم
خودم كه البته نه، اما اطمينان دارم كه آقايان بسياري نسبت به درختاني كه در سطر بيستوهفتم مطلبتان، مورد تفقد شما قرار گرفتهاند، احساس حسادت شديدي خواهند كرد. دعا كنيم كه به آنها صدمهاي نزنند
Post a Comment