Sunday, April 29, 2007

پرنده کوچک بود ، پرنده فکر نمی کرد

یکهو به سرم زد که تا کی مجموعه داری و آرشیو
یکهو دستم رفت روی دیلیت و تمام اس ام اس هام رفت به هوا
تمام سه سال گذشته ای که از تکان های پیشین جان به در برده بود
تمام آشنا شدن هام
دوست گرفتن هام
صمیمی شدن هام
دل لرزه هام تا برسد پیغامی
تنم که گر گرفته بود یا شده بود یخ
، حالا که اینها را می نویسم خاطره ای نیست
معادلاتند که می گویند اینجور بوده لابد

قبل ترش فکر کرده بودم چه داستان بامزه ای می شود درآورد از روزی که کسی پیدا شود و من بخواهم پاک شوم از همه ی گذشته ای که او را نداشته
فکر کردم تا کی خیال بی خود
پاک شوم از تمام گذشته ای که پر بوده از من
و کسی را نداشته
و من امروز را هم

حالا سبک ترم
با گذشته ای که ندارم
با آینده ای که در بندش نیستم


6 comments:

Anonymous said...

ما اينجا از روي دست هم خواب مي‌بينيم
آنقدر به يك سو اشاره كرده‌ايم
كه اثر انگشتهايمان شبيه هم شده‌اند
دست خودم نيست
دلم براي در زدن
دير رسيدن
گم شدن
دلم براي از دست دادن تنگ شده است
"ب.‌زرين‌پور"

Anonymous said...

tasmime dorosti gerefti
bahat movafegham
ama ye chiz hanooz baram hal nashode?
aya sms haye tooye del ham be hamin rahati delete mishan?

Anonymous said...

یرما یرما یرما...!
اس ام اس ها؟ فقط کاش اینها بود. یک وقتی حتی آرشیو مسنجر را هم نگه می داشتم.
حالا مانده تا رها شوم. یک عالمه یادداشت و یادگاری های مسخره ی کوچک.
مانده تا رها شوم. هر چه قرار است بماند در ذهنم می ماند. مانده است. به زور فکت، خاطر ها را نگه داشتن دردناک است.

. said...

بعضی وقت ها بهتر است این جور بی خاطره گی... این جور رهایی... این جور پاک کردن رد پاها با وایتکس... گاهی بهتر است پرنده، فقط یک پرنده باشذ

Anonymous said...

:)
u are just a lucky one!

__ said...

Age rast migi archieve bloget ro pak kon Yermayi :D
rasti manam khobam :D to ham khobi ? :*