فیلمدونی که قرار نیست بریم که صبح هم زنگ زد که تهدیدت نشود اجرا
که من باز تاکید که آدم ِ فشن دونی نیستم
و حرف های تو خالی که داف ها را می کنیم بیرون به خاطرت
و انگار من ندیده ام که چه جور دورش شولوغ که خداحافظی بی هوا با من
عصر از پنجره آسمان شده بود تیره .. روز بی خورشید .. گه
که زدم بیرون با دخترک که راهی بود تا نیمه ی راه
و دیدم که هیچ هم گه نه و بهار و بوها و سبزی و آسمان ابردار ِ با نور
کمی ولیعصر گردی و کوچه گردی هم
نزدیک پل عابر آن حوالی ، خانه ای آجر بهمنی پیدا کردم با ایوانی گرد
از آنها که وقت خواندن بهار خواب ، می بینمشان
، و دلم می خواهد پَهلوی ِ خلوت سال های سپیا باشد ، آب توی جوی صدا کند
.. خم شوم از ایوان و موهام بریزد پایین و پیراهن سفید ِ ول هم بر تن
هی دور زدم آن حوالی و فکر کردم چه وحشتی دارم از تنهایی این کافه را رفتن
که آقای ریش دارش هی نگاهم کرد که پس کجا می روم که تو رفتنی نیستم
تا آمد
، چه همه هم غیرآشنا که خوب شد که دخول نکرده بودم یکّه
لیموی زرد ِ تپل گران شده و لیمونادمان شده سبز ریز دار ِ نه آن قدرها متراکم
اعتراف می کنم علی رغم ادعاهای سنگدلانه ام ، من هم اگر بودم تب می کردم ، ناروخوردن درد ِ بی درمانی است
تعبیر ماری که از پونه بدش می آید و در خانه اش می شود سبز، منم
صدام را انداخته ام توی سرم در شهرکتابی که پناه برده ایم بهش از بی جایی چارشنبه ی بی فیلم
که دختری با کیف سبز بر می گردد طرفم و آن یکی هم که شال نارنجی دارد
و من سلام غرایی که توی قیافه ی یخ زده ی آنها خبری ازش نیست
و چنین است که تمام تلاش ها جهت دوری می شود باد هوا در این شهری که اینهمه کوچک است
امان از برگمن از دست رفته ام .. امان ن ن ن
من شیربستنی کاله خورده ام
و ادعا می کنم طعم بستنی را در زندگیم چشیده ام
یک جور عجیبی است که زیاد هم بستنی ای نیست و به طعم روستا هم نیست حتی
جور عجیبی است و خوب هم
گرچه گویا جز مغازه ی محله ی آدم چاق های دوتادوتا خور ِ پلو نخور ، جاهای دیگر به هم رسیدنی نیست
دم در خانه با دوچرخه ی قرض داده ی پس آورده ام روبرو شده ام
و چهل و شش کیلو کالری سوزانده ام در پا زدن هام و فوقش صدتاش مانده
پس آمده ام و شام دم دستی با میل خورده ام بی عذاب وجدانی
و همین حالا هم گرسنه ام و هرآینه که یورشی برم به یخچال
نمی دانی چه لذتی دارد حال آدم ها را بد کردن که چطور اینهمه می خورید
و در خفا بلعیدن بی وقفه
و حرف های تو خالی که داف ها را می کنیم بیرون به خاطرت
و انگار من ندیده ام که چه جور دورش شولوغ که خداحافظی بی هوا با من
عصر از پنجره آسمان شده بود تیره .. روز بی خورشید .. گه
که زدم بیرون با دخترک که راهی بود تا نیمه ی راه
و دیدم که هیچ هم گه نه و بهار و بوها و سبزی و آسمان ابردار ِ با نور
کمی ولیعصر گردی و کوچه گردی هم
نزدیک پل عابر آن حوالی ، خانه ای آجر بهمنی پیدا کردم با ایوانی گرد
از آنها که وقت خواندن بهار خواب ، می بینمشان
، و دلم می خواهد پَهلوی ِ خلوت سال های سپیا باشد ، آب توی جوی صدا کند
.. خم شوم از ایوان و موهام بریزد پایین و پیراهن سفید ِ ول هم بر تن
هی دور زدم آن حوالی و فکر کردم چه وحشتی دارم از تنهایی این کافه را رفتن
که آقای ریش دارش هی نگاهم کرد که پس کجا می روم که تو رفتنی نیستم
تا آمد
، چه همه هم غیرآشنا که خوب شد که دخول نکرده بودم یکّه
لیموی زرد ِ تپل گران شده و لیمونادمان شده سبز ریز دار ِ نه آن قدرها متراکم
اعتراف می کنم علی رغم ادعاهای سنگدلانه ام ، من هم اگر بودم تب می کردم ، ناروخوردن درد ِ بی درمانی است
تعبیر ماری که از پونه بدش می آید و در خانه اش می شود سبز، منم
صدام را انداخته ام توی سرم در شهرکتابی که پناه برده ایم بهش از بی جایی چارشنبه ی بی فیلم
که دختری با کیف سبز بر می گردد طرفم و آن یکی هم که شال نارنجی دارد
و من سلام غرایی که توی قیافه ی یخ زده ی آنها خبری ازش نیست
و چنین است که تمام تلاش ها جهت دوری می شود باد هوا در این شهری که اینهمه کوچک است
امان از برگمن از دست رفته ام .. امان ن ن ن
من شیربستنی کاله خورده ام
و ادعا می کنم طعم بستنی را در زندگیم چشیده ام
یک جور عجیبی است که زیاد هم بستنی ای نیست و به طعم روستا هم نیست حتی
جور عجیبی است و خوب هم
گرچه گویا جز مغازه ی محله ی آدم چاق های دوتادوتا خور ِ پلو نخور ، جاهای دیگر به هم رسیدنی نیست
دم در خانه با دوچرخه ی قرض داده ی پس آورده ام روبرو شده ام
و چهل و شش کیلو کالری سوزانده ام در پا زدن هام و فوقش صدتاش مانده
پس آمده ام و شام دم دستی با میل خورده ام بی عذاب وجدانی
و همین حالا هم گرسنه ام و هرآینه که یورشی برم به یخچال
نمی دانی چه لذتی دارد حال آدم ها را بد کردن که چطور اینهمه می خورید
و در خفا بلعیدن بی وقفه
8 comments:
من ای جنون نجیب تورا چه اندازه بسیار دوست می دارم
www.khamoosh135.blogfa.com
belakhare az share filtering rahat shodam toonestam biam inja: )
ای سادیست دوست داشتنی!
دوست محترم این عکسی که اینجا گذاشتین کار آقای سام جوانروح هستش. بهتر نبود منبع این عکس رو اینجا ذکر میکردین؟ این عکس در فتوبلاگ سام ثبت شده در این لینک. اگر اشتباه نکنم این همون عکسه.
http://wvs.topleftpixel.com/07/05/23/
شاید هم از آقای جوانروح اجازه قبلی دارین برای استفاده از این عکس.
دوست عزیز ممنون که جواب دادین.دیشب قبل از اینکه براتون کامنت بذارم روی عکس که کلیلک کردم دیدم که اون بالای صفحه قاطی یه عالمه عدد و علامت به اضافه و چیزهای دیگه توی یو.آر. اِل. صفحه اسم سام هم با چند تا علامت به اضافه و خرت و پرتهای دیگه دیده میشه. اگر شما فکر میکنید این برای ذکر منبع کافیه، لابد کافیه. اگر کار شما عکاسی هستش و فکر میکنید همین قدر لازمه من هم قبول دارم. متاسفم که میشنوم کسی از عکسهای شما هم بدون ذکر نام استفاده کرده. شما هم نمیدونی من سام رو در چه حد میشناسم که واکنشم رو با واکنش خودتون مقایسه میکنین. روزهاتون شاد.
اگر شما هم نمیگفتین کدوم عکسها مال سام هستش من عکسهای ایشون رو میشناسم. شما هم با اینکه میگین عکاس هستین چیزی در حوالی کارهای سام انجام نمیدین و حق هم دارین که واکنشتون زیاد شدید نباشه. بستگی به زحمتی که برای چیزی کشیده میشه آدم واکنش نشون میده. شما هم اگر مثل ایشون کوله به پشت از این کشور به اون کشور میرفتین شاید برای کار خودتون بیشتر ارزش میذاشتین. اگر من در این مورد به قول شما پروفشینالیست بودم خودم رو ثابت کردم شما هم صد در صد نبودنش رو در مورد خودتون ثابت کردین. اگر شما عکاس واقعی باشی از این موضوع نه تنها ناراحت نمیشدی بلکه خوشحال میشدی. هر کسی که دوربینی به دستشه عکاس نیست. از یه قطره بارون عکس گرفتن برای شمای پروفشنال که نباید زحمت زیادی باشه. شما رو به خودتون و دنیاتون رها میکنم که بهش تعلق دارین.
Salam. man na shoma ro mishnasam nam sam ro va na S ro.
blog S ro har rooz mikhoonam. latif va ziba minevise vali mamoolan commenthayee ke baraye digaran menevise kheyli aggressive. nemidoonam bayad tooye neveshtehash peydash konam ya too commenthash.
Shayad bad nabashe dar in mored khode aghaye sam nazar bede.dar zemn man ham faghat name akas va title aks ro mibinam.
omidvaram too akasi movafagh bashin
دوست عزیز ناشناس که نظر بالا رو نوشتین، ممنون که وبلاگ منو میخونید. من به همون نرمی و به همین سختی که شما گفتید هستم. به تنهایی نه این هستم و نه اون و بستگی به شرایط داره. اینکه از سام نظر بخواهیم هم ایدهی بسیار خوبیه. ولی ایشون کار همه ما رو راحت کرده و پایین صفحه وبلاگش کپی رایت زده. اگر روی همین عکس هم کلیک راست کنید و اون رو ذخیره کنید و ازش پراپرتی بگیرین، میبینید که این عکس به اسم ایشون کپی رایت شده. میدونم که کپی رایت رو بهش واردین و منظورم رو میفهمید. حالا همه اینها به کنار ایشون پایین وبلاگش یه جمله نوشته که کار همه ما رو راحت کنه که اینقدر جر و بحث نباشه و اون هم این جمله هستش:
ِcontact me for any usage info.
این یعنی ایشون داره درخواست میکنه که قبل از هر گونه استفاده از کارهای ایشون باهاشون تماس گرفته بشه. این رو دیگه من نمیگم خودش نوشته. ولی خوب اینجا همکارهای ایشون مثل اینکه بهتر میدونن چجوری باید از کارهای عکاسهای دیگه استفاده کنن.باز هم ممنون از لطف شما دوست خوب. روزهاتون شاد.
Post a Comment