Thursday, June 14, 2007

ٌWith youR ear against the wall , Waiting for someone to call out

هر لحظه منتظرم بگوید بابام می گه اتی دیوونه .. بیا بریم دریا
.. چتر رنگی رنگی می بریم
.. من موتور پرشی دوست دارم و اسکی رو آب

این ملغمه ی جویی و اتی دیوونه را می گویم
با آن شباهت مسحورکننده ی خانوادگی
آلبوم عکسهای سال های کودکیشان .. روابط مرسوم نوشتاریشان
چه مسخره می شد معاشرتمان بی این چیزها
بس که من هی منتظرم از پس آن ریش و پشم
.. در بیاید که بابام می گه ، اتی دیوونه

انگار که کوه کنده باشم
، از پس آن کرختی ها ، چه عجیب ! ،
یا شاید هم از گرما
خوابم می برد مثل سنگ که به خون شاعر کوکتو هم نمی رسیم
چهارشنبه شب ها خانه ماندن کار خطرناکی است
بس که هی کانال هم که زیر و زبر کنی هیچ گیرت نمی آید
می زنیم بیرون به هوس نون خامه ای
که از همان ابتدای حرکت هم انباشته های بدنی تا سقف گلو پُر
بعد هی راه کش می آید تا آن بالای بالا که آب اناری دارد
و می گذریم از خامه و نانش هم
این که خوردن بشود تفریح ، هراس آور است
خانه نشینی اما بیش تر است مضراتش

__

از چشم راستم که اشک راه افتاد
، بی دلیل .. بی دلیل!؟ ،
فکر کردم مکملیم لابد .. که دخترک چشم چپش بود که اشکی این روزها

1 comment:

Anonymous said...

باید از کرختی دل کند
بری کافه بشینی روبرویضربان دلت و نگاهش کنی
که برق چشمهایش نگاره توست
از این تصویر سیر نمیشی و فنجان ها پشت هم خالی میشن
گذر لحظه ها ثابت کرد که عاشق کیه و بازیگر دغل کیه
باید از کرختی دل کند