Sunday, June 17, 2007

بر طور برو ترک گَله کن


چطور می شود که من اجازه می دهم اینجور مورد اهانت قرار بگیرم ؟
! شاید راست بگوید .. که لباس مظلوم های قربانی را بر تن کنم
چطور زمانی که دارم فکر می کنم آی دیزرو د ِ بست .. به لیست قانع می شوم ؟

به خیالم که جوری از انسان دوستی است یا اعمال خیریه یا چی ؟
یک چیز را اما راست می گوید
که این لباس به قامت من نیست
گرچه هیچ وقتی هم خودم را در آن تجسم هم نکرده ام
این لباس به قامت من نیست

ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو
گرگ تویی
شبان منم

خویش چو من شبان مکن

گرگ منم

بی کافه نمونی .. دعای بدی هم نیست
شده حکایت من
پس از تمام شدن جاذبه های جایگاه اصلیمان ، یک به یک
و رقیق شدن لیمونادمان ، روز به روز
و تمام جاهایی که هیچ نمی شود رویشان به هوای محرک بیرون زدن حساب کرد
جای جدید ، راهش خوب است .. بیرونی ِ خوب دارد .. درونی اش سقف بلند دارد
و لاته ی ماکیاتوهاش هم ارزان هست هم خوب
اما آخر این هم شد خوردنی ِ فصل گرم ؟
سردهاش هم معلوم نیست چی
..آقاش هم که نه مهربان
یک جای سرد ِ خوشمزه ی مناسب دستی که توی جیبش نیست
با استف قابل معاشرت و حداقل ِ مادینه های فریبا که اعتماد به نفس آدم را متزلزل می کنند
معرفی کنید
به جان منت پذیرم و حق گزارم

3 comments:

Anonymous said...

نظرمو تو خونه خودم دادم

Anonymous said...

كم پیدایی دخترک لیموناد-فهم رنگی... راست می گویی... داریم هی کم کم بی جا و مکان تر می شویم و هی به نشخوار خاطره قناعت می کنیم...

Anonymous said...

سلام بر شما . از من با لطف ياد كرده ايد. ممنون و سپاسگزارم. ابوالفضل زرويي نصرآباد. zarouei@yahoo.com