Friday, June 13, 2008

La Petite mosquée dans la prairie

حالا که آدم‌های سری‌بین فرندزشان را تمام کرده‌اند و سکس‌انددِسیتی‌شان را هم و در کفند تا سیزن ِ بعدی ِ لاست برسد، من هم سریال ِ محبوب ِ تازه‌ای پیدا کرده‌ام -این یعنی جز ساوت‌پارک که دوست‌داشتنش امری بدیهی‌ است، یا گیلمورگرلز که فک‌وفامیل و یا پرستاران، تنها چیزی که شرحه‌شرحه‌اش را از تی‌وی ِ اسلامی مُصرانه .. -، رابطه‌ام با این چیز ِ جدید قدری عجیب است، یعنی خودم هم نمی‌فهمم چرا.. اما می‌دانم که حدودهاش همش چشم به ساعت و آخرش هم طاقت نیاورده از ده‌دقیقه قبل کانالش را می‌آورم و باقی را هم مشتاقانه دعوت ِ به تماشا

ورد و دعاهایی هم هست که می‌خوانم از دست ِاین شیطان ِ بزرگ، حضرت ِ معظم ِ تلویژن، که دور بمانم از هوس ِ سری‌های پشت ِ همی که از ظهرِ دیر تا عصرِبه‌موقع بی‌وقفه و از قضا چهارتایشان هم دوست‌های من.. اما این چهارمی را مستثنی می‌کنم، بیست‌ (و دو) دقیقه که..

و اما آشنایی ِ اولیه‌ی من با مجموعه‌ی مذکور، زمستان بود که لوگویی کنار ِ صفحه‌ی آقای پیرمرد ِجالب چشمم را گرفت، کلیک کردیم و گفتیم وااااه، چه دیوانه است پیرِمرد... روزی در همین هفته‌ی پیش اما که ناامیدانه در انتظار ِ شاید که تکرار ِساوت‌پارک ِ ندیده‌شده بودیم در کانال ِ مربوطه -که کانال ِ به‌علاوه می‌باشد که مال ِ ما روی فرانس ِ فایو- موزیک ِ دلنشینی به گوشمان خورد و همان لوگو را دیدیم و اظهار ِ هیجان که اِه! این‌ن... و خب تقریبا لاوی بود که در فرست ‌سایت محقق شد.. از آن روز حوالی ده‌دقیقه به پنج‌ها در همان حال ِ مشتاقی هستیم که روایت شد.. از آنجا که کسی نمانده از اطرافیان که بی‌خبر ازین دوستی، گفتیم اینجاآینده‌گان را هم بی‌اطلاعیم، باشد که همراهی کنند

___

حواشی

یک- خانوم محجبه خوشگله که آدم دلش اعتقاد می‌خواهد و لچک ِ سفت و سخت را ببینید، یا آن آقای جوان ِ جذاب ِکاریزماتیک(هه!) در میانه، که امام ِمسجد است.. این ج.ا چرا شعور ندارد که اینهمه نیرو و هزینه‌ای را که صرف ِ پروپاگاندای اسلامی می‌کند نیم‌قدر ِ این هوشمندانه

دو- مشترک گرامی نام ِ فرنچ ِ سریال را گوگلید و !!!! برخورد به فیلی که خشک نبود.. در بهت که چه خطایی نموده این مسجد ِ کوچک مگر، کشفید که کوچکی که فرانسه باشد بزه‌ای است لابد بزرگ

سه- اوه! هیجان‌انگیزترین سایتی که تا حالا دیده بودم، پُرِ دوست‌هام.. حیف که اینترنت ِ زغالی ما جواب نمی‌دهد، انگار باید تشریف ببرم سر ِ کار و از آنجا دست‌به‌کار