Saturday, October 04, 2008

You Upset Me Baby

من از آقای قشنگ مریض شده‌ام
نه، درستش این نیست
من از "دست"ِ آقای قشنگ مریض شده‌ام
و این اشاره دارد به بُعدِ روانیِ داستان
ورنه آن‌قدر که زبل نبودند ویروس‌ها که ایشان آن سوی میز/بنده این سو و چای در لیوان‌های جداگانه و حصولِ موفقیت این ریزریزک‌ها.. و تقصیرترِ چیلرهای تاترِشهرِ مدرنایزشده‌ای است که دوستِ من نیست و مدرنییتش هم به قاعده نیست و بالفعل می‌کند امکاناتِ سرماخورده‌گی را

آقای قشنگ مسئولِ مهمانی‌های نسلِ ماست، این را باقیِ پسرها می‌گویند
رییسِ شب‌زنده‌داری‌ها و دورِه‌َمیز، این یکی را من خودم تجربه کرده‌ام، در آن هفته‌ی کدو نشدن تا دو
و رفیقِ تازه‌ی من، این را گمانم دوتایی نتیجه گرفته‌ایم
حالا گم شده‌اند و من شده‌ام مریض که ایشان را بشناسم به سبب، بلکه موجبِ عذابِ وجدانی و دل‌رحمی تا طرحِ برنامه‌ای..یا اذنِ دخولِ من در برنامه‌ای که هست اما مَنَش پیچانیده

..
.
فی‌الحال احوال‌پرسی فرمودند، خلاصه‌ی غرنامه را مکتوب* حوالتشان دادیم، بهتره اینجا/شما
(*یه‌کم فینمه، یه‌کم غُرَمِه از خونه‌نشینی، یه‌کم دلم تنگِ شما..احوال‌پرسیه اما خوشحالم کرده، یه‌کم)
احوال‌پرسیِ ابتر که حاصل ندارد اما رفیق.. جز که شَک نکنم که نتیجه‌ای بوده دونفره

__
توضیح:
یک- من و آقای قشنگ رابطه‌ای نداریم عاشقانه.. فوقِ فوقش یک‌روز بشویم والدینِ فرشته‌کوچولو.. اما چه زیبایی می‌شودها
دو- سایه‌ی توی شیشه‌است همان‌کسی که انتخاب‌تر

2 comments:

Anonymous said...

to dige kollan talash nakon mafhoom benevisi chon engar momken nist dige! baedam adam saat 2 kadoo nemishe mashinesh kadoo mishe! khodesh lebasash pare poore mishan mishe colfate khoone anastasia ina!

Saltarello said...

boooye khoobi miad, labkhan mishine be labam.