Thursday, November 27, 2008

Winning A Battle, Losing The War

R S: chera nemitoonest? man che hossni barash dashtam? na oonghadr ham sennesh boodam ke bahash betoonam bishtar moasherat konam, ham inke agar (...) motmaenan javoontar o active tar az mane pire mard ham mitoonest peyda kone. Be ghole (khodet?!) koshte morde ke kam nadasht
yerma S: pas man chon kam daram/nadaram?
yerma S: pas man chon kam daram/nadaram-e ke...?


من فقط یه جوابِ یه خطی می‌خواستم که بگه نه این‌جور نیست، که نه این‌جور نیستش رو یه کم طوول بده، من ان‌قدر احمق کردم خودم رو که " نه این‌جور نیست یه کم طوول‌دار" رو بپذیرم..و تموم این چندروز منتظر بودم که موبایلم یا ای‌میلم این یه خط رو بهم بده.. نداد. به درک لابد

یعنی به درک هم نه حتی، دلم که نمی‌خواد شما رو پَست بدونم، می‌بینمتون که جمله‌تون رو نوشتید و جوابی ندارید برای من، چون اولین باره که خودتون هم مواجه شدید با این واقعیت.. این که سکوت می‌کنید پس لابد قابلِ تقدیره، این که گول‌زنکی نمی‌بافید.. تازه آخی که چه‌قدر درد داشته لابد براتون که بفهمید یه آدمی با شما دوستی می‌کنه، فقط چون هیچ‌کسِ دیگه‌ای قادر به تحملش نیست

من اما واقعیتم رو مدتی هست که حمل می‌کنم، که یک جا موندم که جدای نبایدِ بزرگ به علتِ "شرایط شما" و "و اصول زیرِ پا رفته و عذابِ وجدان‌"های من، اصلا "حق" من اینه؟ یا "شأن"م مثلا.. که چه چیز جز مازوخیستی می‌شه جوابِ چرای من وقتی یه معاشرت چیزی بهم نمی‌ده جز اندوه (نخندید، به معنای واقعی‌ش این بوده حسِ من بعدِ هربارِ شما تمامِ این اواخر)

شاید حتی چندماهِ پیش اگه، این جمله‌ها می‌بردم به "آآخ که چه بدبخت که منم"، حالا خوشحالم، خوشحالم که این‌طور نیست، که با همه‌ی نخواستنی بودنِ من کشته مرده که نه، اما ان‌قدری نرینه‌ی خواهان/خواهندنی هست دوروبرم که نمونم بی دوست

خودمو که مشغول کردم این روزا حسابی، اما یه وقتایی وسطِ پیاده‌رفتنا، وقتِ سکوتِ موزیکا، این جمله‌ها برگشت به سرم.. بدیش اینه که من زیاد دردم نمیاد، اما دیر ترمیم می‌شه پوستم.. که یه وقتی بعدِ مدت‌ها خراشه رو ببینم و یادم بیاد جای چه حرفی

امیدوارم بتونم این دوتا تصویرو جدا کنم، آدمی که اینا رو برام نوشته، از اون آق ص جالبی که نمی‌دونستی باید بهش سلام بدی یا نه.... چرا من که خیلی زود مُهرِ پَستی می‌زنم به بعضی آدم‌ها (مرد‌ها؟!) و تموم، دلم نمیاد این آدم ِ دوم رو بذارم تو دسته‌ی بدها؟

______

خلاف اظهارِ شما که
In vassat ye rabete shekl gerefte. ghabool dari?
و حتی
inja dige senn matrah nist
این وسط ان‌قدر رابطه‌ای شکل نگرفته بود که تموم حرفای این‌جنسی که تاحالا باید می‌رسید به دستِ شما و نباید/نمی‌شد گفت به هیچ آدمِ واقعیه دیگه‌ای، پیچیده می‌شدند و جا می‌شدند توی صندوقخونه‌ی مجازی (پس چی؟ همین دلِ کثافتِ من که هیچ‌کس نمی‌خوادش که جای این گلایه‌ها نیست).. حالا هم که اینا رو می‌نویسم و احتمالا می‌فرستم دیگه غُرام ته کشیده و "هه"م رو هم گفتم و خیال شما و حرفتون رو هم از سر بیرون

دوهفته من نیستم، بعد لابد شما، بعد باز من.... حل می‌شه/ شده، چه خوب

____

الان سه‌شنبه‌ است و ما با هم حال و احوالیم کردیم، اینو دی‌شب نوشتم، تراپیِ خوبی بوده انگار، نوشتن؛ امروز که باهاتون حرف می‌زدم هیچ عصبانی نبودم

____
*پیرو نامه‌های اسکاتلندی ( به کی سلام کنم؟ ارباب هرمس؟). رونوشت: صندوقخانه‌ی مجازی- آگراندیسمون

3 comments:

Amin Babaee said...

سلام دوست عزیز.
یه جایی دیدم از نیکل بک گفتی و از چاد کروگر تعریف کردی. ببینم آلبوم جدیدش رو داری. Dark Horse رو میگم. خیلی قشنگه.

mamanokimia said...

تو را به آب سپردم
همچنان كه نامت را
در گوش گوش ماهي ها
زمزمه مي كردم
*
چه دلي داشت مادرت موسي
من اما مي دانستم
كه عصاي او
معجزه اي جز
ويراني دستهاي من نخواهد داشت...

shafagh said...

جالب بود
اما اینطور نیست
هیچی اونطوری که میبینیم نیست