ملافهی سفید دورادور، روی قرمزی تخت، چشمهام را بستم به آبی اتاق
و سبزی تا سفیدی سیب را
گاز به گاز
حضرت کیهان کلهر فتانهگی میکرد با شهرِخاموشش
دلم خواست غزلِ سعدی بخوانم و گلستانِ همعصر هم در همانوقت
دلم خواست خوشبوترین عطرم را فرو ببرم
دلم خواست زیباترین تصویرها را در برابرِ چشمانم
سِحرِ آواها به لرزم آورد، طعمِ خودم را چشیدم
برهنه
تا هماوردی در این مجلسِ ستایش
چرخیدم
چرخیدم
چرخیدم
روزگارم نو شد
و سبزی تا سفیدی سیب را
گاز به گاز
حضرت کیهان کلهر فتانهگی میکرد با شهرِخاموشش
دلم خواست غزلِ سعدی بخوانم و گلستانِ همعصر هم در همانوقت
دلم خواست خوشبوترین عطرم را فرو ببرم
دلم خواست زیباترین تصویرها را در برابرِ چشمانم
سِحرِ آواها به لرزم آورد، طعمِ خودم را چشیدم
برهنه
تا هماوردی در این مجلسِ ستایش
چرخیدم
چرخیدم
چرخیدم
روزگارم نو شد
1 comment:
دل دادی به هوای حوا
دست بردی به میوه درخت ممنوعه
زن شدی
اوه درست است تو یک زنی
خوبی یرما؟
سال نو مبارک
Post a Comment