معتقدترین ِ به انسان که منم، امیدوارترین به وجود کورسوی ذکاوت در قعرِ تیرهترینِ دوپایان؛ خبرهای فرنگیِ صبح را اعتنا نمیکنم، فکر میکنم میگذارند برای ساعتِ دو، اختصاصی ِخودشان؛ فکر میکنم با این وقاحتی که حد ندارد، بلاهتشان را اما جبرانکی خواهند کرد؛ فکر میکنم امامِ اول را میکنند دستاویز، چندسانت خودشان را بالا میکشند از گردابِ گه
فکر میکردم اگر....
حضرت آیتا... من تمامِ حرفهایتان را هی گوش کردم، هی منتظر بودم بعدِ افزودنها و اشاره کردنها و تاکید کردنها و خاطرنشانکردنهایتان یک جملهی هوشمندانه بیابم؛ سعی کردم دشمن، دشمن کردنهایتان بدبینم نکند، یا دل که کباب میکنید وقتِ حدودِ هشتادوپنج درصدِ ما را آوارِ سرِ خودمان کردن، فکر کنم به صحرای وحدتِ ملی که زدید و یا عدلِ علی، یکجوری که منتِ رحمتتان هم به سرِ ملت باشد، به نامِ خطاپوشی یا هر صفتِ مزورانهی دیگر اعلام میکنید -حالا نه همهی همهشان- لااقل تعدادی از هموطنانما/تان را آزاد خواهید کرد از بند
حضرت آیتا...، من مدام فکر میکنم جهل در شما ممیزتر است یا تزویر؛ که آن صداها که خون در رگهایشان را هدیهتان میکنند کر کرده گوشتان را از نیوشیدنِ هر صدای دیگر، یا غرّه از پشتوانهی آنها دل بستهاید به ابدی بودنِ قدرتتان
حضرت آیتا...، من توجه نکردم به غذام که داشت قاشققاشق سم میشد از عفنِ سخنانِ نامبارکِ جنابعالی، و تا آخرِ آخرِ اخبارتان را رفتم، تا برسد به گزارش آب و هوا، دندان ساییدم بر دندان که مستید و منگ؟ نمیبینید دارید تیشه بر ریشهی نداشتهی خودتان؟ نمیخواهید چندروز دیرتر؟ دیوارهای ملکِ پاستور را کدام بنّا بالا برده مگر از کدام مصالح که این صداکردنهای ملت خدای بزرگترین را هرشب، درش راه نمییابند؛ یا نکند بادهی قدرت چنان هوشرباست که خیال میکنید دارند شما را صدا و زیرلب میگویید جانم، جانم ؟؟؟؟
حضرت آیتا...، امروز فرصت شما بود برای نجات، هرچند موقت/تعویقی، ندیدید یا نخواستید که ببینید، گورِ خودتان را اما چنان عمیق پرداخته کردید که هیچ امکانِ پرکردنش نیست؛ شخمزنیتان عالی، دستتان درست، هراس من اما از آن خونهاست که در رگهای ماست و هدیهی به شما نیست، اما لاله از آنهاست که برمیدمد بر خاکِ وطن
فکر میکردم اگر....
حضرت آیتا... من تمامِ حرفهایتان را هی گوش کردم، هی منتظر بودم بعدِ افزودنها و اشاره کردنها و تاکید کردنها و خاطرنشانکردنهایتان یک جملهی هوشمندانه بیابم؛ سعی کردم دشمن، دشمن کردنهایتان بدبینم نکند، یا دل که کباب میکنید وقتِ حدودِ هشتادوپنج درصدِ ما را آوارِ سرِ خودمان کردن، فکر کنم به صحرای وحدتِ ملی که زدید و یا عدلِ علی، یکجوری که منتِ رحمتتان هم به سرِ ملت باشد، به نامِ خطاپوشی یا هر صفتِ مزورانهی دیگر اعلام میکنید -حالا نه همهی همهشان- لااقل تعدادی از هموطنانما/تان را آزاد خواهید کرد از بند
حضرت آیتا...، من مدام فکر میکنم جهل در شما ممیزتر است یا تزویر؛ که آن صداها که خون در رگهایشان را هدیهتان میکنند کر کرده گوشتان را از نیوشیدنِ هر صدای دیگر، یا غرّه از پشتوانهی آنها دل بستهاید به ابدی بودنِ قدرتتان
حضرت آیتا...، من توجه نکردم به غذام که داشت قاشققاشق سم میشد از عفنِ سخنانِ نامبارکِ جنابعالی، و تا آخرِ آخرِ اخبارتان را رفتم، تا برسد به گزارش آب و هوا، دندان ساییدم بر دندان که مستید و منگ؟ نمیبینید دارید تیشه بر ریشهی نداشتهی خودتان؟ نمیخواهید چندروز دیرتر؟ دیوارهای ملکِ پاستور را کدام بنّا بالا برده مگر از کدام مصالح که این صداکردنهای ملت خدای بزرگترین را هرشب، درش راه نمییابند؛ یا نکند بادهی قدرت چنان هوشرباست که خیال میکنید دارند شما را صدا و زیرلب میگویید جانم، جانم ؟؟؟؟
حضرت آیتا...، امروز فرصت شما بود برای نجات، هرچند موقت/تعویقی، ندیدید یا نخواستید که ببینید، گورِ خودتان را اما چنان عمیق پرداخته کردید که هیچ امکانِ پرکردنش نیست؛ شخمزنیتان عالی، دستتان درست، هراس من اما از آن خونهاست که در رگهای ماست و هدیهی به شما نیست، اما لاله از آنهاست که برمیدمد بر خاکِ وطن
1 comment:
:* (offline nazar ce ah ah cheghad loosio ina I mean it! nemidoonam chi begam gheire in)
Post a Comment