صحنه ای که مدام در ذهنم تکرار می شود ، لغزش دست های توست بر تن دیگری و
لوندی های آن تن در میان دست های تو..
تنی که شبیه تن من نیست
و دست هایی و شهوتی و محبتی که مال من نیست
اینو یه شب دور نوشته بودم ، اون شب حق داشتم حسود باشم اما حسودی نکردم..
الان ، حقی ندارم..
اما دیشب ، اون عکس
و تصویر خطوط چسبیده به هم پای تو و دخترکی که نمی شناسم
و دستت..
و تاریخ عکس رو که می شه حدس زد
و یاد آوری اون روزهای من..
_ اشک و منگی و معلق بودن _
سعی میکنم به خودم بقبولونم که همه چیز عادیه
که تو اصلا بی شرف و کثافت نیستی
سعی می کنم
و لابد موفق می شم..
بی غیرتی ، قدرتی اکتسابی است
و من زود یاد میگیرم
لوندی های آن تن در میان دست های تو..
تنی که شبیه تن من نیست
و دست هایی و شهوتی و محبتی که مال من نیست
اینو یه شب دور نوشته بودم ، اون شب حق داشتم حسود باشم اما حسودی نکردم..
الان ، حقی ندارم..
اما دیشب ، اون عکس
و تصویر خطوط چسبیده به هم پای تو و دخترکی که نمی شناسم
و دستت..
و تاریخ عکس رو که می شه حدس زد
و یاد آوری اون روزهای من..
_ اشک و منگی و معلق بودن _
سعی میکنم به خودم بقبولونم که همه چیز عادیه
که تو اصلا بی شرف و کثافت نیستی
سعی می کنم
و لابد موفق می شم..
بی غیرتی ، قدرتی اکتسابی است
و من زود یاد میگیرم
No comments:
Post a Comment