Tuesday, January 04, 2005

نور زیاد ..
دنیا سفید می شود
حسی فراتر از درد
افتان و خیزان ..
هرچند قدم می نشینم روی زمین
صدا ها را نمی شنوم ، آدم ها را نمی بینم
مثل تزریقی های خمار می افتم
مثل زن های باردار عق می زنم
چیزی جریان ندارد در من
خالیم
از خون ، اکسیژن ، درد
کجاست یاری کننده ای که مر ا یاری ..
یاری اندر کس ....

فقط چند متر مانده
می بینمش ،
خانه
اشک ....

خالی بودن بد است
درد بد است
زن بد نیست
زن ظلم است

No comments: